تمشک، میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، تلو، سه گل، توت سه گل، علّیق، علّیق الجبل، توت العلیق
تمشک، میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، تَلو، سِه گُل، توتِ سِه گُل، عُلَّیق، عُلَّیقُ الجَبَل، توتُ العَلیق
دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 24هزارگزی خاور نورآباد و 3 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 360 تن است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ای تیوند هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 24هزارگزی خاور نورآباد و 3 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 360 تن است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ای تیوند هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمعآوری چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (تاج العروس) (شرح قاموس) ، به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برانگیختن و غضبناک ساختن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد) ، گداختن پیه را تا حدی که نزدیک سوختن باشد. (المنجد) ، فراوان کردن آتش دیگ را تا به جوش آید، تیز کردن آتش با هیزم تا شعله ور گردد، تحمیش قوم، تحریض آنان. (اقرب الموارد)
فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمعآوری چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (تاج العروس) (شرح قاموس) ، به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برانگیختن و غضبناک ساختن کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد) ، گداختن پیه را تا حدی که نزدیک سوختن باشد. (المنجد) ، فراوان کردن آتش دیگ را تا به جوش آید، تیز کردن آتش با هیزم تا شعله ور گردد، تحمیش قوم، تحریض آنان. (اقرب الموارد)
بازی کردن و سخن با زنان گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با جاریه مغازله و ملاعبه کردن. (از قطر المحیط) ، مساعدت و معاضدت کردن کسی را. (از قطر المحیط)
بازی کردن و سخن با زنان گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با جاریه مغازله و ملاعبه کردن. (از قطر المحیط) ، مساعدت و معاضدت کردن کسی را. (از قطر المحیط)