قصبه ای را گویند که صد پاره ده در تحت آن باشد و جمع آن تومنات است و بعضی گویند ترکی است. (برهان). مخفف تومان. (حاشیۀ برهان چ معین). در برهان گوید: جمع تومنات است اگر صحیح گفته باشد ترکی است نه پارسی. (انجمن آرا) (آنندراج). قصبه ای که دارای صد پارچه ده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تومان شود
قصبه ای را گویند که صد پاره ده در تحت آن باشد و جمع آن تومنات است و بعضی گویند ترکی است. (برهان). مخفف تومان. (حاشیۀ برهان چ معین). در برهان گوید: جمع تومنات است اگر صحیح گفته باشد ترکی است نه پارسی. (انجمن آرا) (آنندراج). قصبه ای که دارای صد پارچه ده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تومان شود
خاشه روی کردن. (تاج المصادر بیهقی). پی بردن به خاکروبه ها و جستن آن را، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: شدالفرس علی الحجر فتقممها، یعنی سخت کرد بر مادیان وبرآمد بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رها نکردن چیزی از مائده. (از اقرب الموارد)
خاشه روی کردن. (تاج المصادر بیهقی). پی بردن به خاکروبه ها و جستن آن را، برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: شدالفرس علی الحجر فتقممها، یعنی سخت کرد بر مادیان وبرآمد بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رها نکردن چیزی از مائده. (از اقرب الموارد)
پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی) (از دهار) ، لازم گرفتن چیزی را از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در میان خویش آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). میان اندرگرفتن. (دهار). فراهم گرفتن چیزی را و مشتمل گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مشتمل گردیدن بر چیزی. (از اقرب الموارد) ، فراهم گرفتن مکتوب و لفظ و معنی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراهم گرفتن لفظ معنی راو چیزی را در ضمن گرفتن. (آنندراج) ، (اصطلاح منطق) دلالت تضمنی، دلالت لفظ است بر جزء موضوع له چنانکه از لفظ انسان که برای حیوان ناطق وضع شده، حیوان خواهند. (از اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 7)
پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی) (از دهار) ، لازم گرفتن چیزی را از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در میان خویش آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). میان اندرگرفتن. (دهار). فراهم گرفتن چیزی را و مشتمل گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مشتمل گردیدن بر چیزی. (از اقرب الموارد) ، فراهم گرفتن مکتوب و لفظ و معنی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراهم گرفتن لفظ معنی راو چیزی را در ضمن گرفتن. (آنندراج) ، (اصطلاح منطق) دلالت تضمنی، دلالت لفظ است بر جزء موضوع له چنانکه از لفظ انسان که برای حیوان ناطق وضع شده، حیوان خواهند. (از اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 7)
غالب آمدن در قمار، به نکاح در آوردن زن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نزدیک کسی در شدن به ماهتاب. (تاج المصادر بیهقی). به ماهتاب بیرون آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیرون شدن شیر در ماهتاب. (تاج المصادر بیهقی). بیرون شدن شیر در مهتاب و جستن صید و یقال: تقمر الاسد اذا طلب الصید فی القمراء، فریفتن زن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، در شب قمر بخانه آوردن زن راو داخل شدن بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آتش افروختن زیر آشیانه تا مرغان کور گردند و شکار کرده شوند. (از اقرب الموارد)
غالب آمدن در قمار، به نکاح در آوردن زن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نزدیک کسی در شدن به ماهتاب. (تاج المصادر بیهقی). به ماهتاب بیرون آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیرون شدن شیر در ماهتاب. (تاج المصادر بیهقی). بیرون شدن شیر در مهتاب و جستن صید و یقال: تقمر الاسد اذا طلب الصید فی القمراء، فریفتن زن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، در شب قمر بخانه آوردن زن راو داخل شدن بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آتش افروختن زیر آشیانه تا مرغان کور گردند و شکار کرده شوند. (از اقرب الموارد)
بینی آدمی و حیوانات دیگر باشد به زبان زند و پازند، و به عربی انف گویند. (برهان). به زبان زند و پازند بینی آدمی و دیگر جانوران. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). خرطوم و منقار. (ناظم الاطباء)
بینی آدمی و حیوانات دیگر باشد به زبان زند و پازند، و به عربی انف گویند. (برهان). به زبان زند و پازند بینی آدمی و دیگر جانوران. (از انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). خرطوم و منقار. (ناظم الاطباء)
فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مبالغت کردن شخص در آنچه در او نیست، ازخوبی. (از متن اللغه). ادعا کردن شخص آنچه را از خوبی که دارای آن نیست. (از المنجد) ، فراخی دوست داشتن در خوردنی و نوشیدنی. (از متن اللغه)
فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مبالغت کردن شخص در آنچه در او نیست، ازخوبی. (از متن اللغه). ادعا کردن شخص آنچه را از خوبی که دارای آن نیست. (از المنجد) ، فراخی دوست داشتن در خوردنی و نوشیدنی. (از متن اللغه)