- تقلد
- بر گردن خود کاری را گرفتن و پیروی و تعهد
معنی تقلد - جستجوی لغت در جدول جو
- تقلد ((تَ قَ لُّ))
- گردن بند به گردن انداختن، پذیرفتن
- تقلد
- قلاده به گردن انداختن، کاری به گردن گرفتن، امری را عهده دار شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که امری را بر گردن گرفته، متعهد، مقلد، پیروی کننده
افسار پذیرفته، به گردن گرفته آنکه قلاده بر گردن انداخته، کسی که امری را بعهده گرفته: و از اکابر و متعینان کرمان... که هر دو متقلد منصب قضا بودند... همراه ایشان بودند جمع متقلدین
زایش، زادروز
پابستگی
پیروی، دنباله روی
دغل کاری، دغلی، نیرنگ
مقید بودن
متابعت و اقتدا و پیروی کسی بی دریافت حقیقت آن
دشمنی نمودن
بر کندگی
بهم پیوستن
کلاهپوشی
تصرف در کارها به خواهش خود، دست انداختن در امور بخواست خود
جنب و جوش، غلت و واغلت، کوش دست و پا زدن در بستر غلت خوردن در رختخواب، کوشش و تلاش کردن سعی کردن، کوشش تلاش سعی. توضیح در عربی (ثقلی) بمعنی از پهلو بپهلو غلطیدن و بی قرار بودن بر فراش است. کوشش، تلاش
قیام نمودن به امر کسی
شکسته شدن
پدید آمدن چیزی از چیزی بزادن، زائیده شدن، متولد شدن
مال کهنه و قدیمی موروثی
چالاکی کردن
متحیر شدن، کندی ذهن
کسی که از دیگری تقلید کند، کسی که قول و عمل کس دیگر را تقلید و پیروی کند
از روی کار دیگری کاری انجام دادن، در فقه در امور شرعی و عبادات از مجتهدی پیروی کردن، گردن بند به گردن انداختن، کاری به عهدۀ کسی انداختن
به هم آمدن، به هم پیوستن، درهم کشیده شدن
چالاکی کردن، نیرومندی، بردباری، صلابت، چابکی
زاییده شدن، کنایه از به وجود آمدن چیزی از چیز دیگر
عالم و پیشوای مذهبی که مردم از او تقلید و پیروی کنند
در کاری به سود خود و زیان دیگری تصرف کردن، نادرستی و دغلی، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن
خود را پابند به امری کردن، پای بند، دربند بودن، در زندان بودن
آنکه قول و فعل دیگری را بی تصرف و تعمقی پیروی کند فقیه، که از او تقلید کنند در احکام فروع دین