جدول جو
جدول جو

معنی تقطین - جستجوی لغت در جدول جو

تقطین
(تَ)
شکوفه برآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکوفه برآوردن درخت مو. (از اقرب الموارد) ، یقال: قطن الکرم اذا بدت زمعاته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مقیم گردانیدن کسی را به مکانی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تقطین
شکوفه بر آوردن
تصویری از تقطین
تصویر تقطین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در علم عروض سنجیدن و تجزیه کردن شعر به اجزای عروض و گذاردن هر جزء در برابر جزئی از افاعیل که در وزن با آن برابر باشد تا موزونی یا ناموزونی شعر آشکار شود، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یقطین
تصویر یقطین
هر گیاه میوه دار که ساقه های آن روی زمین بخوابد، مثل بوتۀ کدو، خربزه، هندوانه و خیار، کدو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقنین
تصویر تقنین
قانون وضع کردن، قانون گذاردن، قانون گذاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
چکاندن، قطره قطره چکانیدن، در علم شیمی جدا کردن مادۀ فرّار جسمی از مادۀ غیر فرّار آن به وسیلۀ حرارت دادن. بسیاری از نوشابه های الکلی از طریق تقطیر به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توطین
تصویر توطین
وطن نمودن، وطن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بوته خزنده، بوته کدو بوته کدو، هربوته که بر زمین پهن شود چون خربزه و خیار و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطین
تصویر تبطین
بر کشیدن برتری دادن، آستر کردن آستر کردن جامه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقرین
تصویر تقرین
به هم رسانیدن، به هم پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفطین
تصویر تفطین
فهمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترشرویی روی در هم کشیدن روترش کردن گره به پیشانی زدن، ترشرویی، جمع تقطیبات
فرهنگ لغت هوشیار
چکانش ویتاختن، بر پهلو افکندن چکانیدن، جدا کردن ماده فرار جسمی از ماده غیر فرار آن بوسیله حرارت دادن،جمع تقطیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیط
تصویر تقطیط
لورانک ساختن لورانک تراشیدن (لورانک دبه آوندی از چرم یاچوب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
قطعه قطعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیف
تصویر تقطیف
خوشه چینی، خراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقنین
تصویر تقنین
قانون گذاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توطین
تصویر توطین
((تَ یا تُ))
دل بستن، دل نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یقطین
تصویر یقطین
((یَ))
هر بوته که بر زمین پهن شود چون خربزه، کدو، خیار و جز آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
((تَ))
پاره پاره کردن، تجزیه کردن شعر به اجزا و ارکان عروضی برای معین کردن موزون یا ناموزون بود شعر، کنایه از پیمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیب
تصویر تقطیب
((تَ))
رو ترش کردن، گره به پیشانی زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
((تَ))
چکانیدن، فرایند تبدیل گاز یا بخار به مایع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقنین
تصویر تقنین
((تَ))
قانون گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبطین
تصویر تبطین
((تَ))
آستر کردن جامه را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
Hyphenation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
Distillation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
расстановка дефисов
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
дистилляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
Silbentrennung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
Destillation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
розділення дефісами
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
дистиляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
łącznikowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقطیر
تصویر تقطیر
destylacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقطیع
تصویر تقطیع
连字符使用
دیکشنری فارسی به چینی