معنی تقطیب - فرهنگ فارسی معین
معنی تقطیب
- تقطیب((تَ))
- رو ترش کردن، گره به پیشانی زدن
تصویر تقطیب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تقطیب
تقطیب
- تقطیب
- ترشرویی روی در هم کشیدن روترش کردن گره به پیشانی زدن، ترشرویی، جمع تقطیبات
فرهنگ لغت هوشیار
تقطیب
- تقطیب
- روی فراهم کشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آژنگ افکندن میان دو ابرو، ترش نمودن روی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آمیختن می را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تقلیب
- تقلیب
- باز گونه کردن، دگراندن دگر کردن زیر و رو کردنباژگون کردن، دیگرگون کردناز حالی بحالی در آوردن، بدل کردن حرف بحرف دیگر، بازگوئی، دیگرگونی، جمع تقلیب
فرهنگ لغت هوشیار
تقطیط
- تقطیط
- لورانک ساختن لورانک تراشیدن (لورانک دبه آوندی از چرم یاچوب)
فرهنگ لغت هوشیار