جدول جو
جدول جو

معنی تقضض - جستجوی لغت در جدول جو

تقضض
(تَ بَ بُ)
فرود آمدن مرغ از هوا و فرود آمدن خواستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقضی
تصویر تقضی
گذشتن و سپری شدن، نیست و نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَلْ لُ)
سپری شدن. (تاج المصادر بیهقی). نیست و نابود شدن و سپری گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از هوا درآمدن باز وآنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). فرود آمدن باز از هوا، یقال: تقضی البازی اذا انقض. و تقضی الطائر، فرود آمد مرغ از هوا و فرود آمدن خواست و هی فی الاصل تقضض مانند تظنی که از ظن می آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقضض شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ضِ)
بسیارسنگریزه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : مکان قضض، جای بسیارسنگریزه. طعام قضض، طعام سنگریزه ناک. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَمْ مُ)
تمام گرفتن حق خود را از کسی، روائی حاجت خواستن از کسی، برانگیختن خواستن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
در ترنجیده شدن پوست و درکشیده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باهم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجمع. (اقرب الموارد) ، برجستن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برجهیدن، توقف بر کاری. (از اقرب الموارد) ، در گرفته شدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
پراکنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن چیزی یا قومی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بریده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قطع کردن شاخه های مو در ایام بهار. (از اقرب الموارد) ، دراز کشیدن آفتاب شعاع را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ تُ)
پاره پاره شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَلْ لُ)
پراکنده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تفرق و تکسر: رمیت رأسه علی القوم فتقضقضوا، ای انکسروا و تفرقوا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بیفتیدن خانه و برکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی). ویران شدن بنا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منهدم شدن خانه. (از اقرب الموارد). رجوع به انقیاض شود، آمد وشد نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، پراکندن حلقه و برشکستن هنگامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پراکندن و شکستن صفوف و حلقه ها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَضْ ضِ)
مرغی که از هوا فرود آید. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقضض شود، باز در چنگال گرفته و چنگ زننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
مانندگی کردن. (تاج المصادر بیهقی). مانند و مشابه شدن، آماده شدن جهت کسی و سببی برانگیختن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیوفتیدن دیوار. (تاج المصادر بیهقی). شکافتن دیوار و فرودریدن و ویران شدن و افتادن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاره پاره شدن خایۀ مرغ. (تاج المصادر بیهقی). شکستن بیضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کوفتن و شکستن چیزی. (از اقرب الموارد). رجوع به ترضیض شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
همه چیز گرفتن برای کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گرفتن همه چیز از کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، اندک اندک گرفتن تمام حق از کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تمام گرفتن حق را اندک اندک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ حُ)
سنگریزه ناک گردیدن، سنگریزه یا خاک در کاواکی دندان ماندن وقت خوردن طعام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قض فلان من الطعام قضضاً، اکله و وقع منه بین اضراسه حصی او تراب، و عباره الاساس: قد قضضت الطعام قضضاً، اذا اکلت منه فوقع بین اضراسک حصی. (اقرب الموارد) ، خاک آلود گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقبض
تصویر تقبض
در هم کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقضی
تصویر تقضی
نیست و نابود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقیض
تصویر تقیض
مانند و مشابه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقضی
تصویر تقضی
((تَ قَ ضّ))
گذشتن، سپری شدن، نابود گردیدن
فرهنگ فارسی معین