جدول جو
جدول جو

معنی تقراب - جستجوی لغت در جدول جو

تقراب
(تَ بَصْ صُ)
تقرب به تقرباً و تقراباً، نزدیکی جستن به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقرب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقارب
تصویر تقارب
نزدیکی، خویشاوندی، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن فعولن فعولن فعولن فعولن مثلاً «در این برف و سرما دو چیز است لایق» یا بر وزن فعولن فعولن فعولن فعول، متقارب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
نزدیک کردن، نزدیک گردانیدن، نزدیک بودن
نوعی دویدن اسب، یورتمه، نوعی راه رفتن اسب که سوار را تکان بدهد، خبب، چهارنعل
فرهنگ فارسی عمید
(اِ هَِ)
نوشیدن آب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شرب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لغتی است در تراب. (منتهی الارب). مرادف تراب، یعنی خاک. (ناظم الاطباء). خاک. (مهذب الاسماء). تورب. تیرب. به معنی تراب، یعنی خاک. (از اقرب الموارد). رجوع به تراب و تورب و تیرب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیر در نیام کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) ، زمین های آب و گیاه. (آنندراج) : و وقفوا علیهم من النواحی والاقرحه و العقارات جمله کثیره. (ابن الطقطقی ص 127)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای بود که از آن تا بخارا سه فرسنگ است. (فرهنگ جهانگیری). نام قریه ای است در سه فرسنگی بخارا. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان). ’تارابی’ که خروج کرد و جمعی را بهلاکت افکند از اهل تاراب بوده. (آنندراج) (انجمن آرا). نام قریه ای به بخارا و عرب آنرا طاراب گویند: چون سمرقند مستخلص شد توشا باسقاق را به امارت و شحنگی ناحیت بخارا فرمان داد، ببخارا آمد و بخارا اندکی روی بعمارت نهاد تا چون از حکم پادشاه جهان... قاآن مقالید حکومت در کف اهتمام صاحب یلواج نهاد، شذاذ و متفرقان که در زوایا و خبایا مانده بودند بمغناطیس عدل و رأفت ایشان را با اوطان قدیم جذب کرد و از بلدان و امصار و اقاصی و اقطار روی بدانجا نهادند و کار عمارت بحسن عنایت او روی ببالا نهاد، بلک درجۀ اعلی پذیرفت، و عرصۀ آن مستقر کبار و کرام و مجمع خاص و عام گشت. ناگاه در شهور سنۀ ست وثلثین وستمائه از تاراب بخارا غربال بندی در لباس اهل خرقه خروجی کرد و عوام برو جمع آمدند تا کار بجایی ادا کرد که فرمان رسانیدند تا تمامت اهالی آنرا بکشند... (تاریخ جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 صص 83- 84).... بر سه فرسنگی بخارا دیهی است که آنرا تاراب گویند... (تاریخ جهانگشای ایضاً ص 85).... حجاج جواب نوشت که آنچه یاد کردی معلوم شد و عجب آمد مرا از این دو دانه مروارید بزرگ و از آن مرغانی که آورده اند و (از این) عجب تر سخاوت تو که (چنین) چیزی فاخر بدست آوردی و بنزدیک ما فرستادی بارک اﷲ علیک، پس بیکند سالهای بسیار خراب بماند چون قتیبه از کار بیکند فارغ شد به خنبون رفت و حربها کرد و خنبون و تاراب و بسیار دیهای خرد بگرفت و به وردانه رفت و آنجا پادشاهی بود وردان خدات نام و با وی حربهای بسیار کرد و بعاقبت وردان خدات بمرد و [وردانه و بسیار دیه ها بگرفت واندر میان روستاهای بخارا میان تاراب و خنبون و رامتین لشکرها گرد آمدند بسیار و قتیبه را در میان گرفتند... (تاریخ بخارا چ مدرس رضوی ص 54). در آن فرصت که تاراب را عمارت میکردند خلق ولایت بخارا قوی در تشویش شده بودند... قدم شوم را بطرف تاراب رسان باشد که مسلمانان خلاص یابند، به اشارت خواجه بطرف تاراب رفتم چون به تاراب رسیدم غلبه و شوری در آن خلق دیدم...درحال مردم از تاراب بطرف شهر بخارا روان گشتند... (انیس الطالبین بخاری، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 78، و طاراب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقراب
تصویر اقراب
شمشیر درنیام نهادن، لبریز کردن لبالب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
نزدیک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقارب
تصویر تقارب
با یکدیگر خویشی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقارب
تصویر تقارب
((تَ رُ))
به هم نزدیک شدن، نام یکی از بحور شعر به معنی متقارب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
((تَ))
نزدیک کردن، چهار نعل تاختن اسب، قربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
تقريبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
Approximation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
approximation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
approssimazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
takriban
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
приближение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
Annäherung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
наближення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
przybliżenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تقریب، مراسم
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
تقریب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
আনুমানিকতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
yaklaşık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
aproximación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
근사
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
近似
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
קִרבוּי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
近似
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
perkiraan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
การประมาณ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
benadering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
aproximação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
निकटता
دیکشنری فارسی به هندی