جدول جو
جدول جو

معنی تقافر - جستجوی لغت در جدول جو

تقافر
(تَ بَرْ رُ)
برجستن باهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنافر
تصویر تنافر
گریختن و دور شدن از یکدیگر، از یکدیگر بیزاری جستن، ناسازگاری، در علوم ادبی ثقیل و دشوار بودن تلفظ چند کلمۀ پشت سر هم که از عیوب فصاحت است، مثل قرب قبر حرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توافر
تصویر توافر
فراوان شدن، بسیار شدن چیزی، فراوانی و وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقاطر
تصویر تقاطر
از پی هم آمدن، قطره قطره چکیدن آب یا مایع دیگر، چکه چکه ریختن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
بسیار شدن. (دهار) (آنندراج). بسیار شدن مال و متاع. (از اقرب الموارد). و رجوع به اتّفار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قرارو ثبات ورزیدن و آرمیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثابت و ساکن شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مرد چرکین. (منتهی الارب). (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
فروخفتن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَدْ دُ)
همدیگر را فریفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تخاتل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اظهار کوتاهی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازایستادن از امری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازایستادن از امری در حالی که بر آن قادر باشد، خرد و حقیر شدن نفس کسی، پست و در کشیده و کم گردیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
گروه گروه آمدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیاپی شدن. (دهار). پیاپی گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پیاپی قطره چکیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). قطره قطره جاری شدن و چکیدن آب و جز آن. (از اقرب الموارد) : موسم تقاطر اقطار و تکاثر امطار بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 259) ، رویاروی شدن کرانه ها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
باهم برجستن یقال: هما یتقافسان بشعورهما، ای یتواثبان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ طُ)
بیکدیگر درآمدن چیزی. و درآمیخته گردیدن و مشتبک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ طُ)
یارمندی نمودن نر و ماده به گشنی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ غُ)
با هم قمار بازیدن. (زوزنی) (دهار). قمار با یکدیگر. (ناظم الاطباء). همدیگر به گرو چیزی باختن و نبرد کردن باهم به گرو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
با هم مدد کردن و یاری نمودن در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هم پشت شدن و یکدیگر را یاری دادن. (آنندراج). با هم مدد و یاری کردن در کار. (از اقرب الموارد) :عجبت من تضافرهم علی باطلهم و فشلکم عن حقکم. (اقرب الموارد). بهم رسیدند و در تظاهر و تظافر مجتمع و متفق شدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 68)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
هم پشت شدن. تظاهر. (زوزنی). تضافر. تعاون. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در پی رفتن و پیروی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تعرق استخوان. (از اقرب الموارد). رجوع به تعرق شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سپید گردانیدن ترید را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقامر
تصویر تقامر
هم منگیایی هم منگی با هم گرو بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقافط
تصویر تقافط
همیارمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافر
تصویر تافر
چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقار
تصویر تقار
آرمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقفر
تصویر تقفر
دنبال روی بر ناک نهادن (حنا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقافس
تصویر تقافس
با هم برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضافر
تصویر تضافر
هم پشتی پشتیبانی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاصر
تصویر تقاصر
کوتاهی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافر
تصویر تنافر
بیگدیگر فخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافر
تصویر توافر
بسیار شدن مال و متاع
فرهنگ لغت هوشیار
چکیدن، پیاپیی قطره قطره آمدن (آب یامایع دیگر) چکه چکه ریختن،جمع تقاطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافر
تصویر توافر
((تَ فُ))
بسیار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنافر
تصویر تنافر
((تَ فُ))
دوری جستن، از یکدیگر بیزاری جستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقامر
تصویر تقامر
((تَ مُ))
با یکدیگر شرط بستن و قمار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقاطر
تصویر تقاطر
((تَ طُ))
قطره قطره آمدن
فرهنگ فارسی معین
انزجار، بیزاری، نفرت زدگی، دل زدگی، رمیدگی، ناسازی، نفرت
متضاد: تمایل، ازهم رمیدن، از هم بیزاری جستن، دوری جستن
متضاد: متمایل شدن، راغب گشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد