معنی تقاطر - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تقاطر
تقاطر
- تقاطر
- چکیدن، پیاپیی قطره قطره آمدن (آب یامایع دیگر) چکه چکه ریختن،جمع تقاطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تقاطر
- تقاطر
- از پی هم آمدن، قطره قطره چکیدن آب یا مایع دیگر، چکه چکه ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تقاطر
- تقاطر
- گروه گروه آمدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیاپی شدن. (دهار). پیاپی گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پیاپی قطره چکیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). قطره قطره جاری شدن و چکیدن آب و جز آن. (از اقرب الموارد) : موسم تقاطر اقطار و تکاثر امطار بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 259) ، رویاروی شدن کرانه ها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
متقاطر
- متقاطر
- گردنده، چکنده قطره قطره چکنده، دسته های پیاپی آینده
فرهنگ لغت هوشیار