- تفنن
- هر کارگی، سرگرمی، گونه گونگی - چند شاخگی، گوناگون شدنگونه گونه گشتن، امری را بطرق مختلف انجام دادن، ببازی ها و تفریحات گوناگون مشغول شدن، سرگرمی متنوع، جمع تفننات
معنی تفنن - جستجوی لغت در جدول جو
- تفنن ((تَ فَ نُّ))
- گوناگون شدن، به سرگرمی های مختلف مشغول شدن
- تفنن
- به بازی و کارهای گوناگون سرگرم شدن، گونه گونه شدن، گوناگون شدن، کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوع نوع کردن، شاخ شاخ شدن، تنوع، تماشا و وقت گذرانی
کسی که از روی تفنن و اتفاقی به کاری می پردازد
دیسان دگر گون شونده، خوشگذران آسان پسند گوناگون شونده، ببازیها و تفریحات گوناگون مشغول شونده، کسی که بعلوم و فنون مختلف اشتغال ورزد جمع متفننین
مهربانی کردن، ترحم
پیرو سنت بودن، متقابل تشیع
تافتن گرم شدن، خشمناک گردیدن، شتافتن دویدن خرامیدن، گرم گردانیدن یکدیگر را، بخشم در آوردن
تعجب، بشگفت آمدن
هوشمندی در یافتن دانستن فطانت درک کردن، زیرکی هوشمندی، جمع تفظنات
سلاح آتشی دراز و حمل پذیر که با آن تیر اندازی میکنند
ناز زیستی شاد زیستی
خشنود کردن، راضی کردن سختک (جفت) آمیزه ای سه تایی از زگال ئیدروژن و اکسیژن که در پوست شاخه های سبز به ویژه شاخه های بلوت یافت می شود و در چرمسازی به کار می رود جفت
دیوانه بازی دیوانگی نمودن دیوانگی ورزیدن، دیوانگی
قبول سنت و طریقه کردن، پیرو سنت بودن، نام عمومی مذاهب عمدۀ اسلامی که پیروانشان خود را پیرو سنت پیامبر اسلام و خلفای راشدین می دانند
مهربانی کردن، رحمت آوردن، به طرب آمدن
هر یک از سلاح های گرم دستی که گلوله پرتاب می کند، در اوایل قرن ۱۶ میلادی در آلمان اختراع شد
تفنگ ته پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند
تفنگ سر پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند
تفنگ دهن پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ سر پر
تفنگ ته پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند
تفنگ سر پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند
تفنگ دهن پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ سر پر
بافته شده، تنیده، تفته، تنته، تنسته، تینه، تنه
به فطانت درک کردن، با زیرکی و هوشیاری به مطلبی پی بردن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی
شعله ور کردن، برافروختن
گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تافتن
شعله ور کردن، برافروختن
گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تافتن
پیرو سنت بودن، عقیده کسانی که پس از پیامبر، ابوبکر را خلیفه می دانند
((تُ فَ))
فرهنگ فارسی معین
جنگ افزاری که با آن گلوله را به مسافت دور و نزدیک پرتاب می کنند و انواع مختلف دارد، دولول، سرپر، بادی، کمرشکن، شکاری و مانند آن
ماده ای که از برخی گیاهان گرفته می شود و در طب برای معالجۀ بعضی بیماری ها و در صنعت برای رنگرزی به کار می رود، جوهر مازو
فرانسوی گوهر مازو
شاخه، روش شاخه درخت، جمع افنان، جمع الجمع افانین
شاخۀ درخت
جمع تفنن