جدول جو
جدول جو

معنی تفعل - جستجوی لغت در جدول جو

تفعل
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه
تصویری از تفعل
تصویر تفعل
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشعل
تصویر تشعل
فروزش
فرهنگ لغت هوشیار
فال زدن جتک مرواک آب دهن که از اثر مزه چیزی بهم رسد آب دهن تف خدو کفک. فال زدن، فال شناسی فال اندازی فال گویی، فال فال نیک شگون، جمع تغالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاعل
تصویر تفاعل
تاثیر متبادل بین دو جسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتل
تصویر تفتل
تافتگی تفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفعیل
تصویر تفعیل
یکی از ابواب ثلاثی مزید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفعی
تصویر تفعی
از ریشه افعی، اژدهایی اژدهاواری اژدها خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفعم
تصویر تفعم
شکفتن شکوفیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفضل
تصویر تفضل
افزون شدن بر کسی، برتری و فزونی، نیکوئی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفیل
تصویر تفیل
فربهیدن، دراز جوانی، سست رایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفول
تصویر تفول
فال گرفتن، فال نیک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنعل
تصویر تنعل
نال داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعل
تصویر تبعل
شوهر داری کتخدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفعیل
تصویر تفعیل
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفال
تصویر تفال
فال زدن، فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفضل
تصویر تفضل
افزون شدن، برتری یافتن، نکویی کردن، لطف و مهربانی
فرهنگ فارسی عمید
تاثیر در چیزی که قبول اثر کند چون گرم کردن و بریدن و آن مقوله ای از مقولات عشر ارسطوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفضل
تصویر تفضل
((تَ فَ ضُّ))
برتری یافتن، نیکی کردن، فزونی، برتری، نیکی، لطف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفأل
تصویر تفأل
((تَ فَ أُ))
فال زدن، فال گویی، فال اندازی، فال، شگون، جمع تفألات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفال
تصویر تفال
((تُ))
آب دهن که از اثر مزه چیزی به هم رسد، تف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاعل
تصویر تفاعل
((تَ عُ))
اظهار آن چه در باطن نیست، در صرف عربی یکی از باب های ثلاثی مزیدفیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توعل
تصویر توعل
((تَ وَ عُّ))
بالا رفتن از کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاعل
تصویر تفاعل
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه که مصدرهای این باب بیشتر بر اشتراک و همکاری، تفاهم و تعاون یا اظهار امری برخلاف واقع دلالت دارد مانند تجاهل، تمارض، تاثیر متبادل بین دو جسم یا دو ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفشل
تصویر تفشل
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفشه، نکوهش، سراکوفت، سرزنش، بیغار، طعنه، بیغاره، پیغاره، سرکوفت، عتیب، زاغ پا، تفش، ملامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فعل
تصویر فعل
کنش، کارواژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفل
تصویر تفل
بزاق، آب دهان تف انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعل
تصویر فعل
حرکت مردم، کردار، عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعل
تصویر فعل
((فِ عْ))
انجام دادن، رفتار کردن، عمل، رفتار، کلمه ای که دلالت بر انجام کار یا وقوع حالتی در یکی از زمان ها می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفل
تصویر تفل
تف انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفل
تصویر تفل
بزاق، آب دهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فعل
تصویر فعل
عمل، کار، کردار، در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که بر وقوع امری یا کاری در زمان معین دلالت می کند، انجام دادن عملی، نیرنگ
فعل امر: در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که بر انجام کاری یا داشتن و پذیرفتن حالتی دلالت می کند مانند برو، بزن، ببر
فرهنگ فارسی عمید
مکن، بجا میاور، دیوش از راه معرفت میبرد ملکش بانگ زد که: لاتفعل، (سعدی. کلیات) یا لاتفعل وافعل. (جمله فعلی لاتفعل افعل مفرد مذکر از فعل امر بمعنی کن بجا آور) مکن و بکن: لاتفعل و افعل نکند چندان سود چون با عجمی کن ومکن باید گفت. (امثال و حکم دهخدا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا تفعل
تصویر لا تفعل
مکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستفعلن
تصویر مستفعلن
یکی از اجزای اصلی که بحرر جز از آنها تشکیل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستفعلن
تصویر مستفعلن
((مُ تَ عِ لُ))
یکی از اجزای اصلی که بحر رجز از آن ها تشکیل شود
فرهنگ فارسی معین