جدول جو
جدول جو

معنی تفضیج - جستجوی لغت در جدول جو

تفضیج
(تَءْ)
خوی کردن بن موی بقدری که روان نگردد، نیک بهم رسانیدن اندام پیه را چنانکه عروق لحم در مداخل شحم کفته گردد، ترنجیدن، کم گوشت شدن اندام ناقه، گشاده و فراخ شدن هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تفضج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفریج
تصویر تفریج
دور کردن اندوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفضیل
تصویر تفضیل
برتری دادن، برتر داشتن، کسی یا چیزی بر دیگری برتری دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفضیح
تصویر تفضیح
رسوا کردن، رسوایی
فرهنگ فارسی عمید
(تَءْ)
میان پای از هم باز نهادن. (تاج المصادر بیهقی). پیش پایها نزدیک نهادن و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تا یک سال بچه ناآوردن ناقه. ناقه منضج نعت است از آن و منضجات جمع. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الاساس: نضجت الناقه الحمل، جاوزت به وقت الولاد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَوْ وُ)
هر دو پا را واگشادن برای کمیز انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشادن مرد دو پا را برای بول کردن، مانند تفشیج. (از اقرب الموارد). رجوع به تفشیج شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
پا از هم دور نهادن جهت شاشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تفشج. (اقرب الموارد). رجوع به تفشج شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
نیک رسوا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فضیحت و رسوا کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، برآمدن بامداد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
به سیم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سیم کوب و سیم اندود کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از صراح) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
افزونی دادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). فضل نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فزونی نهادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) فزونی و برتری و فضیلت. (ناظم الاطباء) : انظر کیف فضلنا بعضهم علی بعض و للاّخره اکبر درجات و اکبر تفضیلاً. (قرآن 17 / 22)... و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی العالمین. (قرآن 45 / 16).
در هیچکس به چشم حقارت نظر مکن
تا در تو هم به دیدۀ تحقیر منگرند
زیرا که هر که هست ز درویش و پادشاه
چون نیک بنگری ز یکی اصل و گوهرند
تفضیل پس میانۀ این هر دو جنس چیست ؟
در خورد و خواب چون همه باهم برابرند.
خواجه عبداﷲانصاری.
هر طایفه ای که دیدم در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی میگفتند. (کلیله و دمنه).
از بر حق می رسد تفضیلها
باز هم از حق رسد تبدیلها.
مولوی.
، حکم کردن بر فضل کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فاضل گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). فاضل و افزون گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برگزیدن کسی را بر دیگری. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَجْ جُ)
سرد و خنک گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبرید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
گشاده کردن دندان. (تاج المصادر بیهقی) ، قسمت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلجوا الجزیه بینهم. (اقرب الموارد) ، نظر کردن در کاری و تقسیم و تدبیر کردن درآن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ یَ)
گشاد راه رفتن. (ناظم الاطباء) ، خام و نارس بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
اندوه وابردن. (تاج المصادر بیهقی). بردن و دور کردن اندوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از دشواری و غم بیرون آوردن. (آنندراج). دور کردن خداوند غم را از کسی. (از اقرب الموارد) : یا ایوب قم باذن اﷲ فان اﷲ فرجک من الغم. (قصص الانبیاء).
درس گوید شب به شب تدریج را
در تأنی بردهد تفریج را.
مولوی.
، گشادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشایش دادن. (آنندراج). گشادن و وسیع ساختن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، پیر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَسْ سُ)
گران گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَوْ وُ)
نیکو نکردن پاسبانی و رعی شتران خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِقْ)
کوتاهی در سخن. (منتهی الارب). کوتاهی کردن در سخن. (ناظم الاطباء). کوتاهی کردن در کلام. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
تر بودن بن موها از خوی و عرق. (ناظم الاطباء). خوی کردن بن موی بقدر که روان نگردد. (از اقرب الموارد) ، پر شدن بدن از وسومت. (ناظم الاطباء). نیک بهم رسانیدن اندام پیه را چنانکه عروق لحم در مداخل شحم، بین مضابع کفته گردد، لاغر و کم گوشت شدن اندام ناقه. (از اقرب الموارد) ، منبسط شدن. (ناظم الاطباء). گشاده و فراخ شدن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اندوه وابردن، از دشواری و غم بیرون آوردن، خواوند دور کردن غم را از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفضیح
تصویر تفضیح
رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
نقره کوب کردن بسیم اندود کردن، آب نقره دادن، نقره کوبی، جمع تفضیضات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفضیل
تصویر تفضیل
افزونی دادن، فضل نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضیج
تصویر فضیج
خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریج
تصویر تفریج
((تَ))
گشودن، برطرف کردن اندوه، پیر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفضیح
تصویر تفضیح
((تَ))
رسوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفضیض
تصویر تفضیض
((تَ))
نقره کوب کردن، سیم اندود کردن، آب نقره دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفضیل
تصویر تفضیل
((تَ))
برتری دادن، بسط دادن، شرح دادن، شرح و بسط
فرهنگ فارسی معین
افضل دانستن، برتری دادن، رجحان دادن، فضیلت قائل شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افتضاح، بدنامی، رسوایی، فضاحت، رسواسازی، رسوا کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد