جدول جو
جدول جو

معنی تفسیح - جستجوی لغت در جدول جو

تفسیح
(تَ ءَوْ وُ)
وسعت دادن در مجلس. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراخ کردن و فراخی. (غیاث اللغات) (آنندراج). توسیع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تفسیح
فراخی و فراخ کردن، توسیع
تصویری از تفسیح
تصویر تفسیح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفتیح
تصویر تفتیح
گشودن، باز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفضیح
تصویر تفضیح
رسوا کردن، رسوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفریح
تصویر تفریح
شادمانی کردن، شادمانی و خوشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفسیق
تصویر تفسیق
فاسق شمردن، نسبت فسق به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفسیر
تصویر تفسیر
معنی کلامی را بیان کردن، واضح و آشکار ساختن معنی سخن، شرح و بیان، در ادبیات در فن بدیع بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، برای مثال به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری / دهن تنگ و سخن تلخ و لبان لعل و میان لاغر علم بیان کردن و توضیح دادن معانی آیات قرآن و احادیث
فرهنگ فارسی عمید
(تَءْ)
پایها از هم دور نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بازگردیدن از کسی و روی گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَیْ یُ)
بی کفک گردیدن شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
نیک رسوا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فضیحت و رسوا کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، برآمدن بامداد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ صُ)
پهنا گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پهن گردانیدن چیزی را، یقال: فطح الحدیده، اذا عرضها و سواها لمسحاه او مغرق او غیره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دُ)
چشم باز کردن سگ بچه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: ’فقحنا و صأصأتم’، ای فتحنا عیوننا و انتم حرکتم عیونکم بدون ان تفتحوها و مراده انا ابصرنا الحق و لما تبصروه، باز شدن گل، باز شدن برگ درخت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُهْ)
فسوس و لاغ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استهزاء کردن. (از اقرب الموارد) ، فریفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مکر کردن با کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَزْ زُ)
گشاده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). گشادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازشدگی و گشوده گردیدن مانع و سد. (ناظم الاطباء) ، بشکفانیدن. (تاج المصادر بیهقی). بشکافانیدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کار بیهوده کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دُ)
دست مالیدن، دست گذاشتن بر چیزی روان یا آلوده تا آلودگی آن زائل گردد، سخن خوش گفتن فریبنده، همه روز راندن شتر راو مانده ساختن و پشت ریش کردن و لاغر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پوست کندن و مقشر نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفسیر
تصویر تفسیر
هویدا کردن، ترجمه، بیان و آشکار ساختن، شرح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسیق
تصویر تفسیق
فاسق شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریح
تصویر تفریح
شاد کردن، خوشی و عیش و تماشا و تفرج و گشت و بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیح
تصویر تفتیح
باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفضیح
تصویر تفضیح
رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسیح
تصویر تمسیح
دست مالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسیا
تصویر تفسیا
تافسیا، تاپسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسیل
تصویر تفسیل
ناروا ساختن متاع و درهم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفسید
تصویر تفسید
تباهاندن تباه کردن تباهی انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفضیح
تصویر تفضیح
((تَ))
رسوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفسیر
تصویر تفسیر
((تَ))
شرح کردن، بیان کردن، گزارش، بیان و تشریح معنی و لفظ آیات قرآن، به رأی، تفسیر قرآن براساس ذوق و نظر شخصی و نه حقایق آن، تفسیر سخن یا امری مطابق میل خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفتیح
تصویر تفتیح
((تَ))
باز کردن، گشودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریح
تصویر تفریح
((تَ))
شادمانی نمودن، شادمان ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفسید
تصویر تفسید
((تَ))
تباه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفسیق
تصویر تفسیق
((تَ))
فاسق شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریح
تصویر تفریح
لشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفسیر
تصویر تفسیر
زند، گزاره
فرهنگ واژه فارسی سره
سرگرمی
دیکشنری اردو به فارسی