- تفرقه
- دوگانگی، دودستگی، پراکندگی
معنی تفرقه - جستجوی لغت در جدول جو
- تفرقه
- پراکنده کردن، جدا کردن
- تفرقه
- جدا کردن، جدایی انداختن، پراکنده ساختن، پراکندگی
- تفرقه ((تَ رِ قِ))
- پراکندن، جدایی انداختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متفرقه در فارسی مونث متفرق: پراگنده پراشیده ولاو بشپول، گوناگون، بیگانه نا آشنا مونث متفرق جمع متفرقات، اشخاص و اشیا متخلف: یعنی اهل بازار و روستا و متفرقه، گروهی از نگهبانان سلطنتی، اشخاص بیگانه: ورود اشخاص متفرقه ممنوع است
کفانیدن
دسته، گروه
نوعی بازی که از ماده قابل انفجار درست کنند
پراکنده شدن، پریشان شدن
فقه آموختن، فقیه شدن
دسته ای از مردم، طایفه، گروه
پراکنده شدن، پریشان گردیدن، جدا شدن
فقه خواندن، علم دین آموختن، فقیه شدن، فهمیدن و دانا شدن
گروه مردم، دسته ای از مردم
((تَ رَ قِّ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی وسیله بازی که دارای ماده منفجره ضعیفی است و بر اثر ضربه یا انفجار تولید صدا می کند
هر یک از وسایل بازی که دارای قدرت انفجار ضعیفی هستند و بر اثر ضربه یا حرارت، منفجر شده و تولید صدا می کند
ایجاد تفرقه جدایی افکندن
ایجاد تفرقه جدایی افکندن
Divisive
разделяющий
spaltend
роздільний
dzielący
divisivo
divisivo
divisivo
diviseur
verdeeldheidzaaiend