- تفاغ
- نفاغ، قدحی که با آن شراب بخورند
معنی تفاغ - جستجوی لغت در جدول جو
- تفاغ ((تَ یا تِ))
- قدح شراب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراخزیستی بهزیستی خوشگذرانی فراخی، خوشگذرانی
فال زدن جتک مرواک آب دهن که از اثر مزه چیزی بهم رسد آب دهن تف خدو کفک. فال زدن، فال شناسی فال اندازی فال گویی، فال فال نیک شگون، جمع تغالات
سیب
بذل کوشش و جهد کردن در کاری
دوشیزگی بردن دختری بردن، پوشیده شدن، سستی کردن
قدحی که با آن شراب بخورند، برای مثال دل شاد دار و پند کسائی نگاه دار / یک چشم زو جدا مشو از رطل و از نفاغ (کسائی - مجمع الفرس - نفاغ)
فال زدن، فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن
سیب، میوه ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش طعم که چند نوع است، درختی از تیرۀ گل سرخیان، دارای برگ های بیضی و دندانه دار که شکوفه های سفید و صورتی دارد
از کاری فارغ شدن، دست از کار کشیدن، برای کاری آماده شدن، در امری جهد کردن
قدح شراب خوری
آق خزک
از درختان جنگلی شبیه درخت گز که چوب آن را برای سوزاندن به کار می برند و آتش آن بادوام و زغالش نیز معروف است، تاخ، طاق، توغ، آق خزک، غضا، برای مثال دارم اسبی کش استخوان در پوست / هست چون در جوال هیزم تاغ (کمال الدین اسماعیل - ۴۶۷)
تخم مرغ
درختی با برگ های مثلثی شکل و گل های خوشه ای، تاق، تاخ