حدث کردن. (تاج المصادر بیهقی). در مغاکی رفتن قضای حاجت را و غایط کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : قضی الحاجهکابدی و احدث، یقال: تغوط و بال. (اقرب الموارد)
حدث کردن. (تاج المصادر بیهقی). در مغاکی رفتن قضای حاجت را و غایط کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : قضی الحاجهکابدی و احدث، یقال: تغوط و بال. (اقرب الموارد)
انجیرخواره. (زمخشری). مرغی است خرد برابر گنجشک که در جنگلها از تار برگ درختان آشیانۀخود را همچو قاروره ای سازد و خانه او از شاخ باریک آونگان باشد بر تار ضعیف. به هندی بیا است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
انجیرخواره. (زمخشری). مرغی است خرد برابر گنجشک که در جنگلها از تار برگ درختان آشیانۀخود را همچو قاروره ای سازد و خانه او از شاخ باریک آونگان باشد بر تار ضعیف. به هندی بیا است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
در خاک فروپوشیدن کسی را:تغمط علیه التراب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در خاک پوشیدن کسی را تا کشته شود: تغمط علیه التراب، ای تراب البیت: غطاه حتی قتله . (از اقرب الموارد)
در خاک فروپوشیدن کسی را:تغمط علیه التراب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در خاک پوشیدن کسی را تا کشته شود: تغمط علیه التراب، ای تراب البیت: غطاه حتی قتله ُ. (از اقرب الموارد)
کاملاً فرو برنده لقمه را در گلو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که در مغاکی میرود برای قضای حاجت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون)
کاملاً فرو برنده لقمه را در گلو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که در مغاکی میرود برای قضای حاجت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون)
نگاه داشتن و پاس داشتن و تعهد کسی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). نگاه داشتن و تعهد کسی کردن: فلان یتحوط اخاه حیطهحسنه، ای یتعاهده و یهتم باموره. (اقرب الموارد)
نگاه داشتن و پاس داشتن و تعهد کسی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). نگاه داشتن و تعهد کسی کردن: فلان یتحوط اخاه حیطهحسنه، ای یتعاهده و یهتم باموره. (اقرب الموارد)
سال سخت که فراگیرد شتران و گوسفندان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). علم است برای سالی خشک که مالها را فراگیرد وآنها را به هلاکت رساند. (از قطر المحیط). اسم است برای سالی سخت. (از اقرب الموارد). رجوع به تحیط و تحیط و تحیط و یحیط شود. تحوط و تحیط با الف و لام آید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
سال سخت که فراگیرد شتران و گوسفندان را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). علم است برای سالی خشک که مالها را فراگیرد وآنها را به هلاکت رساند. (از قطر المحیط). اسم است برای سالی سخت. (از اقرب الموارد). رجوع به تَحیط و تِحیط و تُحیط و یَحیط شود. تَحوط و تَحیط با الف و لام آید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)