جدول جو
جدول جو

معنی تغو - جستجوی لغت در جدول جو

تغو
(تَءْ)
تغت الجاریه الضحک، خواست که خنده را بپوشاند و نتوانست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، هلاک گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تغوط کردن
تصویر تغوط کردن
ریدن، بیرون ریختن مدفوع شکم از راه مقعد، ریستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغوط
تصویر تغوط
غایط کردن، پلیدی کردن، پلیدی انداختن، قضای حاجت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
چشم دور فروشدن. (تاج المصادر بیهقی). چشم به گودی فروشدن: تغور ظاهر العین، دخل فی الرأس. (از ذیل اقرب الموارد) ، به غور آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
کمیز انداختن سگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، باران ریختن ابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برجهیدن خون از رگ. برجستن آب از درز مشک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ یَ)
فریاد خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). واغوثاه گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
به غور شدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به غور آمدن. (تاج المصادر بیهقی) ، در زمین فروشدن آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفتن آب در زمین و فرورفتن در آن. (از اقرب الموارد) ، فروشدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غروب کردن خورشید و همچنین غروب کردن ماه و ستارگان. (از اقرب الموارد) ، در نیمروز درآمدن، در غایره فرود آمدن، یقال: غوروا، ای انزلوا للقائله، در نیمروز رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قیلوله کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ناظم الاطباء). خفتن در نیمروز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شکست خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درگذشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
فروخوردن لقمه را و لقمه را کلان گرفتن، دورتک ساختن چاه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
دوتا گردیدن و خمیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَتْ تُ)
گمراه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دفزک و جغرات گردانیدن شیر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ماست گردانیدن شیر را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
حدث کردن. (تاج المصادر بیهقی). در مغاکی رفتن قضای حاجت را و غایط کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : قضی الحاجهکابدی و احدث، یقال: تغوط و بال. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
از حال بگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). گوناگون شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تنکر. (اقرب الموارد) ، هلاک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گمراه کردن: تغولتهم الغیلان، اضلتهم عن المحجه. (از اقرب الموارد). فلاه تغول، ای لیست بینه الطریق تضلل اهلها و تغولها اشتباها و تلونها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
ستهیدن بر گناه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پیش درآمدن و شجاعت نمودن در جنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تغر
تصویر تغر
ممرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغز
تصویر تغز
تاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغس
تصویر تغس
ابر تنک ابر اندک ابرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفو
تصویر تفو
آب دهن تف، درمورد تحقیر و توهین بکسی یا چیزی گویند: (تفو بر تو) : تفو بر تو ای چرخ گردون تفوا، (شاهنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغل
تصویر تغل
واحد وزن در کردستان معادل 30 من کردستانی
فرهنگ لغت هوشیار
وزنی است معادل وزن چهار جو، یک بخش از 24 بخش شبانروز یک ساعت، یک حصه از 24 حصه چوب گز خیاطان، یک حصه از 24 حصه سیر بقالان (در قدیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزغو
تصویر تزغو
دخیره و آذوقه
فرهنگ لغت هوشیار
طعام و شراب نوعی بافته سرخ رنگ ابریشمی نوعی بافته سرخ رنگ ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترو
تصویر ترو
شکننده و باریک و دقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیو
تصویر تیو
توان و طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغب
تصویر تغب
هلاک شدن و فاسد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغول
تصویر تغول
گوناگونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغوط
تصویر تغوط
پلیدی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغون
تصویر تغون
ستیهیدن بر گناه، دلیری در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغوط کردن
تصویر تغوط کردن
غایط کردن پلیدی کردن ریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغوطات
تصویر تغوطات
جمع تغوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغویث
تصویر تغویث
فریاد خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغویط
تصویر تغویط
نواله کلان خوردن (نواله لقمه)، نواله کلان برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغویه
تصویر تغویه
گمراهاندن گمراه کردن، دفزکاندن شیر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغوط
تصویر تغوط
((تَ غَ وُّ))
پلیدی انداختن، مدفوع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاو
تصویر تاو
طاقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسو
تصویر تسو
ساعت
فرهنگ واژه فارسی سره
ته و تو، ریشه، اصل ماجرا
فرهنگ گویش مازندرانی