یکی از امرای دربار الجایتو و ابوسعید بهادرخان بود و به اتهام توطئه ای علیه ابوسعید گرفتار امیرچوپان شد و اموالش را مصادره کردند. و رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 326 شود
یکی از امرای دربار الجایتو و ابوسعید بهادرخان بود و به اتهام توطئه ای علیه ابوسعید گرفتار امیرچوپان شد و اموالش را مصادره کردند. و رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 326 شود
میخ کوب و آن چوبی باشد که بدان میخهای خیمه کوبند. این لفظ ترکی است. (غیاث اللغات از مصطلحات و لغات ترکی). صحیح بهر دو قاف (تقماق) ، افزار چوبی که بر سر میخ زنند تا میخ در زمین خوب فرورود و استوار باشد. (آنندراج از بهار عجم). مأخوذ از ترکی، میخکوب و کرتک. (ناظم الاطباء). اصل کلمه دقماق ترکی است. چوبی یا سنگی بر دستۀ چوبین استوار کرده که بدان گچ کوبند. کلوخ کوب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
میخ کوب و آن چوبی باشد که بدان میخهای خیمه کوبند. این لفظ ترکی است. (غیاث اللغات از مصطلحات و لغات ترکی). صحیح بهر دو قاف (تقماق) ، افزار چوبی که بر سر میخ زنند تا میخ در زمین خوب فرورود و استوار باشد. (آنندراج از بهار عجم). مأخوذ از ترکی، میخکوب و کرتک. (ناظم الاطباء). اصل کلمه دقماق ترکی است. چوبی یا سنگی بر دستۀ چوبین استوار کرده که بدان گچ کوبند. کلوخ کوب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
میخکوب که بعضی مردم هند آن را میخچو گویند. (غیاث اللغات). در فرهنگ ترکی میخکوب وتبرتقماق نیز گویند و تخماق به خای معجمه، بجای قاف اول ظاهراً لهجۀ بعضی است. (آنندراج) : تا بند نگردد بزمین اول میخ تقماق بفرقش نتوان محکم زد. یحیی کاشی (از آنندراج). رجوع به تبر تخماق و تخماق شود
میخکوب که بعضی مردم هند آن را میخچو گویند. (غیاث اللغات). در فرهنگ ترکی میخکوب وتبرتقماق نیز گویند و تخماق به خای معجمه، بجای قاف اول ظاهراً لهجۀ بعضی است. (آنندراج) : تا بند نگردد بزمین اول میخ تقماق بفرقش نتوان محکم زد. یحیی کاشی (از آنندراج). رجوع به تبر تخماق و تخماق شود