جدول جو
جدول جو

معنی تعیی - جستجوی لغت در جدول جو

تعیی
(بَ لَ)
درماندن در کار و راه نیافتن در آن و استوار و نیکو کردن نتوانستن و دشوار شدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درماندن در کار و قادر نبودن به نگهداشت آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعییب
تصویر تعییب
معیوب کردن، عیب دار کردن چیزی، به عیب نسبت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعییر
تصویر تعییر
سرزنش کردن کسی برای عیب وننگی که دارد، نکوهش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعیین
تصویر تعیین
معین و مخصوص کردن، برگماشتن، کسی را به کاری یا مقامی گماشتن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
وام بی نفع گرفتن و دادن وام بی نفع، سبز شدن درخت، شکوفه برآوردن درخت، به میعاد بها فروختن رخت را پس بازخریدن آن را به کم قیمت پیشین، دایر گردانیدن جنگ میان قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سوراخ کردن مروارید. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مساوی کسی در روی وی گفتن. (تاج المصادر بیهقی). در روی کسی بدیهای وی را گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، آب در مشک نو ریختن تادرزهایش استوار شود. (تاج المصادر بیهقی). آب در مشک نو ریختن تا چشمهای آن بند گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عین نوشتن، مخصوص کردن چیزی را از جمله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مخصوص نمودن چیزی را از میان چیزها. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، تفضیل دادن دزدی را از میان متهمین دیگر، مخصوص گردانیدن مالی را برای کسی، روزۀ معینی را نیت کردن. (از اقرب الموارد) ، عین چیزی فرانمودن. (تاج المصادر بیهقی) ، چیزی نمودن و آشکار ساختن. (مقدمۀ لغت میرسید شریف جرجانی). واضح کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). معین کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج).... با لفظ شدن و کردن مستعمل است. (آنندراج) : اندیشید که اگر کشیده بفروشم و در تعیین قیمت احتیاط کنم روزگار دراز شود. (کلیله و دمنه).
تعیین دال و ذال که در مفردی فتد
ز الفاظ فارسی بشنو زان که مبهم است
حرف صحیح و ساکن اگر پیش از او بود
دالست هرچه هست جز این ذال معجم است.
؟
لغت نامه دهخدا
(بَ)
معیوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عیبناک ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به عیب منسوب نمودن کسی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعیب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
در تاریکی چیزی جستن و جستن اعمی چیزی را. (تاج المصادر بیهقی). بدست جستن چیزی را در تاریکی: عیث فلان تعییثاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جستن چیزی را با دست بی آنکه آن را ببیند. (از اقرب الموارد). کورمال کورمال کردن در یافتن چیزی، آمیخته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دست به تیردان بردن برای جستن تیر، اثر گذاشتن با کارد بر کوهان شتر. (از اقرب الموارد) ، عیث یفعل کذا، ای طفق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از ’ع ود’، حاضر آمدن و عید کردن. (تاج المصادر بیهقی). عید کردن. (زوزنی). فراهم آمدن به روزعید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شهادت دادن قوم عید را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ جَ مَ)
سرزنش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
و تلک فضیله فیها تأس ّ
تبعد عنک تعییر العدات.
(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192).
و به زبان تعییر این شکایت تقریر کردن گرفت. (سندبادنامه ص 91) ، عیبناک ساختن کار کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقبیح کردن و منسوب کردن کسی را به عار. (از اقرب الموارد). لاتقل عیر بالامر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جداجدا سنجیدن هر یک درم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چغزلاوه برآوردن آب. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زنده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
عیط گفتن یک مرتبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ کردن و یک بار عیط گفتن. (از اقرب الموارد). و عیط آواز جوانان چابک و سبک چون همدیگر را آواز کنند و یا کلمه ای است که به وقت مستی و بازی و چیرگی بدان بانگ کنند و خروشند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
عاجز گشتن قوم از کاری که قصد آن داشتند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ مَ)
از ’ع ول’، عیال داری و نفقه دادن آنان، عیال خود گردانیدن قوم را یا فروگذاشتن آنان را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (از ’ع ی ل’) بد پروردن. (تاج المصادر بیهقی). بدخوارگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گذاشتن اسب را در بیابان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گم کردن ضاله را به نهجی که جایش معلوم نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار شدن عیال مرد، عیال داری و نفقه دادن آنان، عیال خود گردانیدن قوم را یا رها کردن آنان را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ مَ)
بانگ برزدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ صَ مَ)
سخن دشوار آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعدی
تصویر تعدی
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعری
تصویر تعری
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزی
تصویر تعزی
شکیبدن به خود گرفتن شکیب ورزیدن شکیبایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعشی
تصویر تعشی
شام خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصی
تصویر تعصی
نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطی
تصویر تعطی
عطا خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعتی
تصویر تعتی
نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعیین
تصویر تعیین
مخصوص کردن، برگماشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعییل
تصویر تعییل
عیال داری و نفقه دادن آنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعییش
تصویر تعییش
زندگی دادن روزی دادن تناساندن ماژاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعییر
تصویر تعییر
سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعیید
تصویر تعیید
حاضر آمدن و عید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعییب
تصویر تعییب
معیوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنی
تصویر تعنی
رنجیدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعییب
تصویر تعییب
((تَ))
معیوب ساختن، به عیب نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعیین
تصویر تعیین
((تَ))
معین کردن، مخصوص کردن، برگماشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعییر
تصویر تعییر
((تَ))
سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعیین
تصویر تعیین
گزینش
فرهنگ واژه فارسی سره
بازشناخت، معین سازی، انتخاب، انتصاب، برگماری، گزینش، منصوب، معین کردن، برگماشتن، منصوب کردن
متضاد: عزل کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرزنش کردن، ملامت کردن، نکوهش کردن
متضاد: ستایش کردن، تحسین کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد