جدول جو
جدول جو

معنی تعمج - جستجوی لغت در جدول جو

تعمج(بَ بَ غَ)
بر خویشتن پیچیدن. (تاج المصادر بیهقی). پیچیدن. (زوزنی). پیچ پیچان رفتن. یقال: تعمجت الحیه، ای تلوت فی مرها، پیچید آن مار. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). پیچ پیچان رفتن مار و سیل. (از اقرب الموارد) : تعمجت فیه اعناق السیوف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعمل
تصویر تعمل
به کار پرداختن، به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
دوراندیشی کردن، غور کردن
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمد
تصویر تعمد
از روی عمد و قصد کاری کردن، با علم و اراده به کاری اقدام کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ءَ لَ)
پردود شدن خانه. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). از دود پر گردیدن خانه، مطاوع تعجیج است، یقال: عجج البیت فتعجج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعجیج شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ / عُمْ مَ)
مار. (منتهی الارب). عومج. رجوع به عومج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَبْ بُ)
پیچیدن و دوتاه شدن و شتاب رفتن، یقال: تمعج السیل اذا سرع فی جریه. و تمعجت الحیه اذا تقلب فی سیرها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیچیدن و دو تاه شدن سیل و مار در رفتن و گفته اند که این مقلوب تعمج است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَحَجْ جُ)
ناشتا شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تلمظ. (تاج المصادر بیهقی). لب لیسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به تلمظ شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
کج رفتن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پیغام بردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: ماتعلجت بعلوج صدق، ای ماتألک بألوک صدق. (اقرب الموارد). و رجوع به الوک شود، فراهم آمدن ریگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پریشانی گرفتن شتر: تعلج الابل اصابت من العلجان. (از اقرب الموارد) ، درشت گردیدن پوست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قصد چیزی کردن. (زوزنی) (از اقرب الموارد). آهنگ کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به قصد کاری کردن. (آنندراج). بعمد کردن. (المنجد). کاری از روی قصد و اراده و از روی غرض کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ)
دور درشدن. (تاج المصادر بیهقی). دور درشدن در چیزی. (زوزنی). دور اندیشیدن در سخن و در کار و به مغ سخن رسیدن. یقال: تعمق فی الکلام، ای تنطع و کذا تعمق فی لباسه اذا تنوق و استقصی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). غور کردن و به کنه چیزی رسیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تنطع در سخن. (از اقرب الموارد). غوررسی و دوراندیشی و فراست وزیرکی. (ناظم الاطباء). ژرف اندیشی. ژرف بینی. ژرف نگری. به ژرفی دیدن در.... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ رَ)
رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی). سختی کشیدن جهت کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عنایت و کوشش کردن در برآوردن حاجت مردم. (از اقرب الموارد) ، کاری گرفتن از خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از خود کاری گرفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ)
عمامه در سر بستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عمامه بر سر بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عمامه پوشیدن و پیچیدن آن بر سر. (از اقرب الموارد) ، عم خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تعممته النساء، ای دعوته عماً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کور گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پنهان ساختن معنی بیت و معما در شعر از این است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ قا)
کژ شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کج گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعوج چوب و مانند آن، خلاف اعتدال آن. (از اقرب الموارد) ، انعطاف ناقه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خِلْ لی سا)
شتاب رفتن. (منتهی الارب). سرعت گرفتن در حرکت. (از اقرب الموارد). زود رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، پیچ پیچان رفتن. (منتهی الارب). به چپ و راست پیچیدن در راه. (اقرب الموارد) ، شناوری نمودن. این کلمه را مقلوب معج دانسته اند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ عَ)
بند نمودن چهارپایه را در خانه و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بند کردن بارگی را در خانه و برپای داشتن. (از اقرب الموارد) ، کج شدن بنا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَمْ مِ)
پیچ پیچان رونده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعمج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلمج
تصویر تلمج
لب لیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعوج
تصویر تعوج
کجش کجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفج
تصویر تعفج
کجروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمد
تصویر تعمد
به عمد کردن، قصد کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
دستار بندی دستار نهی دستار بستن عمامه بستن، دستار بندی عمامه بندی، جمع تعممات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمج
تصویر عمج
مار، پیچ پیچان رفتن، به شتاب رفتن، شناوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
((تَ عَ مُّ))
ژرف اندیشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمل
تصویر تعمل
((تَ عَ مُّ))
خود را به زحمت انداختن برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمم
تصویر تعمم
((تَ عَ مُّ))
دستار بستن، عمامه بستن، دستاربندی، عمامه بندی، جمع تعممات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمد
تصویر تعمد
((تَ عَ مُّ))
از روی عمد کاری را انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمق
تصویر تعمق
ژرف نگری
فرهنگ واژه فارسی سره
استقصا، بررسی، تامل، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفکر، ژرف اندیشی، غور، غوص، ژرف اندیشیدن، غور کردن، فرورفتن، غوض رفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد