عمامه در سر بستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عمامه بر سر بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عمامه پوشیدن و پیچیدن آن بر سر. (از اقرب الموارد) ، عم خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تعممته النساء، ای دعوته عماً. (منتهی الارب)
عمامه در سر بستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عمامه بر سر بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عمامه پوشیدن و پیچیدن آن بر سر. (از اقرب الموارد) ، عم خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تعممته النساء، ای دعوته عماً. (منتهی الارب)
جمع واژۀ عظم، بمعنی استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عظم، بمعنی استخوان جانداران که گوشت بر آن باشد. (از اقرب الموارد). عظام. عظامه که هاء کلمه اخیر برای تأنیث جمع است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ز نعت چربدستیهات اعظم چو روغن گشت و بر پیراهن افتاد. قوامی رازی (دیوان ص 21). - سبعه اعظم، ای اعضاء. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ عَظم، بمعنی استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عَظم، بمعنی استخوان جانداران که گوشت بر آن باشد. (از اقرب الموارد). عِظام. عِظامَه که هاء کلمه اخیر برای تأنیث جمع است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ز نعت چربدستیهات اَعْظُم چو روغن گشت و بر پیراهن افتاد. قوامی رازی (دیوان ص 21). - سبعه اعظم، ای اعضاء. (منتهی الارب)
بیاموختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). آموختن و دانستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از کسی آموختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). مطاوعه تعلیم است، گویند علمته فتعلم. (از اقرب الموارد) : و چون ایام رضاع به آخر رسید در مشقت تعلم و تأدب افتد. (کلیله و دمنه). و چندانکه اندک مایۀ وقوف افتاد... به رغبتی صادق و حرصی غالب درتعلم آن میکوشیدم. (کلیله و دمنه). و رنج تعلم هرچه فراوانتر تحمل نیفتد در سخن که شرف آدمی بر دیگر جانوران بدانست این منزلت نتوان یافت. (کلیله و دمنه). و رجوع به تعلیم و اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 344 شود، استوار کردن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: تعلّم بلفظ الامر بمعنی اعلم و اذا قیل لک اعلم ان زیداً خارج قل علمت و اذا قیل تعلم لاتقل تعلمت و هی من النواسخ قال تعلم شفاء النفس قهر عدوها فبالغ بلطف فی التحیل و المکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هو فی موضعاعلم و هو مختص بالامر کقوله: تعلم انه لا طیر الاعلی متطیر و هو الثبور. (اقرب الموارد). و به فتح اول وثانی و لام مشدد مفتوح در این صورت صیغۀ امر است بمعنی بیاموز از باب تفعل. (غیاث اللغات) (آنندراج)
بیاموختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). آموختن و دانستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از کسی آموختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). مطاوعه تعلیم است، گویند علمته فتعلم. (از اقرب الموارد) : و چون ایام رضاع به آخر رسید در مشقت تعلم و تأدب افتد. (کلیله و دمنه). و چندانکه اندک مایۀ وقوف افتاد... به رغبتی صادق و حرصی غالب درتعلم آن میکوشیدم. (کلیله و دمنه). و رنج تعلم هرچه فراوانتر تحمل نیفتد در سخن که شرف آدمی بر دیگر جانوران بدانست این منزلت نتوان یافت. (کلیله و دمنه). و رجوع به تعلیم و اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 344 شود، استوار کردن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: تَعَلَّم بلفظ الامر بمعنی اعلم و اذا قیل لک اعلم ان زیداً خارج قل علمت و اذا قیل تعلم لاتقل تعلمت ُ و هی من النواسخ قال تعلم شفاء النفس قهر عدوها فبالغ بلطف فی التحیل و المکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هو فی موضعاعلم و هو مختص بالامر کقوله: تعلم انه ُ لا طیر الاعلی متطیر و هو الثبور. (اقرب الموارد). و به فتح اول وثانی و لام مشدد مفتوح در این صورت صیغۀ امر است بمعنی بیاموز از باب تفعل. (غیاث اللغات) (آنندراج)