- تعریض
- سخن سربسته گفتن
معنی تعریض - جستجوی لغت در جدول جو
- تعریض
- به کنایه و به اشاره چیزی گفتن، کنایه زدن، سخن سربسته گفتن، به پهنای چیزی افزودن، عریض کردن
- تعریض ((تَ))
- به کنایه سخن گفتن، عریض کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سربسته بکنایه. یا تعریضا و تصریحا. سربسته و آشکار
جا به جایی، جایگزینی، جابجایی
شناسانش، شناسه، کران نمود، شناساندن، ستایش
بر آغالاندن برانگیختن آغالش -1 برانگیختن بر آغالیدن ترغیب کردن تحریک کردن، تعریف کردن، انگیزش تحریک، جمع تحریضات
برهنه گرداندن برهنه کردن
آمیختن
گوشمالی دادن مالاندن، گوشمال دادن، گوشمال دادن، گوشمال، جمع تعریکات
عرق کردن
معرفی کردن
ترنجیدن، پوشیدن
تازی گرداندن واژه پارسی یا واژه جز تازی را تازی کردن، به تازی برگرداندن، پاک کردن سخن: از لغزش بعربی ترجمه کردن بتازی گردانیدن، کلمه ای غیر عربی را بصورت عربی در آوردن، بی غلط و فصیح بیان کردن،جمع تعریبات
رخنه نمودن، جدا جدا کردن، قطع کردن بریدن
قطع کردن، پریدن
عوض دادن
بیمار داری کردن
آهنگ روزه، سخن آرایی، درنگاندن واداشتن به درنگ
معرفی کردن، شناساندن، حقیقت امری یا مطلبی را برای کسی بیان کردن، آگاهانیدن، فهماندن
نشگون گرفتن، گوشمالی دادن
مطلبی را به عربی ترجمه کردن، شکل عربی دادن به کلمه ای که از زبان دیگر است
فرود آمدن کاروان در محلی که پس از اندکی استراحت حرکت کنند
عرق کردن، به عرق آوردن، شراب را با مقدار کمی آب مخلوط کردن، ظرف را اندکی آب کردن
برانگیختن، به شوق آوردن، بر سر میل و رغبت آوردن، وادار کردن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
بدل کردن، عوض کردن
تعویض روغنی: جایی که روغن موتور، فیلتر هوا و مانند آن را در ماشین عوض می کنند
تعویض روغنی: جایی که روغن موتور، فیلتر هوا و مانند آن را در ماشین عوض می کنند
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
معرفی کردن، حقیقت چیزی را بیان کردن، ستایش کردن، تمجید کردن، بازگو کردن، نقل کردن، معرفه بودن (دستور)
عوض کردن، عوض دادن