معنی تعریس - فرهنگ فارسی عمید
معنی تعریس
تعریس
فرود آمدن کاروان در محلی که پس از اندکی استراحت حرکت کنند
تصویر تعریس
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تعریس
تعریس
تعریس
لیله التعریس، شبی که آن حضرت در آن بخواب رفتند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اللیله التی نام فیها الرسول. (اقرب الموارد) : مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت شد نمازش از شب تعریس فوت. مولوی
لغت نامه دهخدا
تعریس
تعریس
تعویه. (تاج المصادر بیهقی). در آخر شب فرود آمدن، هذا اکثر بخلاف اعراس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) ، ستون قرار دادن خانه را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تدریس
تدریس
آموزاندن -1 درس گفتن درس دادن -2 درس گویی، جمع تدریسات
فرهنگ لغت هوشیار
تضریس
تضریس
دندانه دار کردن، دندانه دار پست و بلند ماهور -1 دندانه دارکردندندانه دندانه - کردن، ناهمواری بریدگی، هر چیز دندانه دار، جمع تضاریس
فرهنگ لغت هوشیار
تعریک
تعریک
گوشمالی دادن مالاندن، گوشمال دادن، گوشمال دادن، گوشمال، جمع تعریکات
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.