- تعریز
- ترنجیدن، پوشیدن
معنی تعریز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شناسانش، شناسه، کران نمود، شناساندن، ستایش
شاخ جامه را گویند که جابوق است، بال و پر مرغان
پناه دادن، نگاهداشتن بسیار بسیار نگاهداشتن، پناه دادن، استوار گردانیدن
آزار رسانی، دشنامگویی
عاجز کردن
ارجمند گردانیدن
برهنه گرداندن برهنه کردن
آمیختن
گوشمالی دادن مالاندن، گوشمال دادن، گوشمال دادن، گوشمال، جمع تعریکات
عرق کردن
معرفی کردن
سخن سربسته گفتن
تازی گرداندن واژه پارسی یا واژه جز تازی را تازی کردن، به تازی برگرداندن، پاک کردن سخن: از لغزش بعربی ترجمه کردن بتازی گردانیدن، کلمه ای غیر عربی را بصورت عربی در آوردن، بی غلط و فصیح بیان کردن،جمع تعریبات
ثابت گردانیدن، محکم کردن، استوار کردن
پیدا و آشکار کردن چیزی، بیرون آوردن، و نام شهری است درآذربایجان
معرفی کردن، شناساندن، حقیقت امری یا مطلبی را برای کسی بیان کردن، آگاهانیدن، فهماندن
نشگون گرفتن، گوشمالی دادن
مطلبی را به عربی ترجمه کردن، شکل عربی دادن به کلمه ای که از زبان دیگر است
چاک جامه، دامن، برای مثال هست پیراهنی و شلواری / نیست بر هر دو نیفه و تیریز (مسعودسعد - ۴۹۴) ، بال و پر مرغ
عزیز کردن، ارجمند گردانیدن، بزرگ داشتن، توانا کردن
نگه داری کردن، در نگه داری چیزی کوشش و مبالغه کردن
به کنایه و به اشاره چیزی گفتن، کنایه زدن، سخن سربسته گفتن، به پهنای چیزی افزودن، عریض کردن
فرود آمدن کاروان در محلی که پس از اندکی استراحت حرکت کنند
عرق کردن، به عرق آوردن، شراب را با مقدار کمی آب مخلوط کردن، ظرف را اندکی آب کردن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
معرفی کردن، حقیقت چیزی را بیان کردن، ستایش کردن، تمجید کردن، بازگو کردن، نقل کردن، معرفه بودن (دستور)