جدول جو
جدول جو

معنی تعتاب - جستجوی لغت در جدول جو

تعتاب(بَذذ)
یک پای برداشته جهان جهان رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عتاب
تصویر عتاب
ملامت کردن، سرزنش، گفتن کلمه ای از روی خشم به کسی، خشم گرفتن، درشتی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ثَ نَ)
با یکدیگر عتاب کردن. (زوزنی). با یکدیگر خشم گرفتن و همدیگر خشمگینی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ سَ)
خشم گرفتن، خشم گرفتن همدیگر را، ناز کردن، خشمگینی پیدانمودن، یاد کردن خشم را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ملامت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
با بخت در عتابم و با روزگار هم
وز یار در حجابم و از غمگسار هم.
خاقانی.
عتاب از حد گذشته جنگ باشد
زمین چون سخت گردد سنگ باشد.
نظامی.
هر آینه در معرض خطاب آیند و در محل عتاب. (گلستان).
- عتاب کردن، سرزنش کردن. ملامت کردن:
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
بنقد اگر بکشد عاشق این سخن بکشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(عَتْ تا)
ابن ورقاء الریاحی. از شجاعان و از امیران عرب است و از امرای مصعب بن زبیر است. او را امارت اصفهان داد و به جنگ خوارج ری فرستاد به ری برفت و با خارجیان جنگی سخت کرد و ری را به قهر تصرف کرد و سپس حجاج او را به جنگ شیب بن یزید فرستاد و او با لشکریان بسیار از مردم شام و عراق با شیب نبرد کرد. و سرانجام در جنگی به سال 77 هجری قمری به دست عامر بن عمر تغلبی کشته شد. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عُتْ تا)
نام شخصی است که مخترع خارا بوده و آن پارچه ای است موجدار که از ابریشم میبافند. (برهان). رجوع به عتابی شود
لغت نامه دهخدا
(بَذْءْ)
خشم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). با هم خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خشم را با هم وصف کردن. (از اقرب الموارد) ، بناز خطاب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به ناز و کرشمه یکدیگر را خطاب کردن. (از اقرب الموارد) ، عیب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
از کسی خواستن که ترا خشنود کند. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). طلب رضاجوئی کردن از کسی، میوه چیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
نیفۀ ازار برچیده از پیش وابستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمع کردن نیفۀ شلوار و درهم پیچیدن آن از پیش. (از اقرب الموارد) ، آستانۀ در ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درنگ کردن مرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی است از دهستان ابوالفارس در بخش رامهرمز شهرستان اهواز که در 33هزارگزی جنوب خاوری رامهرمز و 15هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ ماماتین به هفتگل قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه ابوالفارس و محصول آن غلات و لبنیات و برنج است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عتبه. (یادداشت مؤلف) ، خراشیدن باد زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برکندن باد قشر زمین را. (از اقرب الموارد) ، کندن جای ناکنده را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای ناکندۀ زمین را کندن. (ازاقرب الموارد) ، دروغ گفتن بی سببی و بهانه ای، دریده و کفته شدن پوست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در صحت و تندرستی مردن جوان. (آنندراج) (منتهی الارب). در جوانی بی علتی مرگ دادن. (زوزنی از یادداشت مؤلف) ، پنهان شدن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). کسی را از کسی پنهان داشتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(هََ)
رضا دادن، دارای اعتبار. قابل اعتبار. سزاوار اعتماد. آنچه میتوان آنرا باور کرد و هر چیز معتبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع عتبه، آستانه ها خرسندی نمودن، خوشنوداندن: خشنود کردن، بازایستادن جمع عتبه آستانه ها پاشنه های در. یا اعتاب مقدسه. امکنه مقدسه که زیارتگاه مردم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
خشم گرفتن، ناز کردن، یاد کردن خشم را
فرهنگ لغت هوشیار
گلگی از هم، هم خشمگینی بر هم خشم گرفتن، ناز نمایی -1 از یکدیگر گله کردن، هم را مورد عتاب قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعتاب
تصویر استعتاب
خرسندی خواستن، خرسندی بخشیدن، ازبدی باز گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعتب
تصویر تعتب
هم خشمی، بر آک نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاب
تصویر عتاب
((عُ))
خشم گرفتن، سرزنش کردن، عتیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاتب
تصویر تعاتب
((تَ تُ))
از یکدیگر گله کردن، به هم پرخاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتاب
تصویر اعتاب
جمع عتبه، آستانه، درگاه
فرهنگ فارسی معین
پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت، خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه، ناز
فرهنگ واژه مترادف متضاد