خشم گرفتن، خشم گرفتن همدیگر را، ناز کردن، خشمگینی پیدانمودن، یاد کردن خشم را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ملامت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : با بخت در عتابم و با روزگار هم وز یار در حجابم و از غمگسار هم. خاقانی. عتاب از حد گذشته جنگ باشد زمین چون سخت گردد سنگ باشد. نظامی. هر آینه در معرض خطاب آیند و در محل عتاب. (گلستان). - عتاب کردن، سرزنش کردن. ملامت کردن: کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی بنقد اگر بکشد عاشق این سخن بکشد. سعدی