جدول جو
جدول جو

معنی عتاب

عتاب
(حَ بَ سَ)
خشم گرفتن، خشم گرفتن همدیگر را، ناز کردن، خشمگینی پیدانمودن، یاد کردن خشم را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ملامت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
با بخت در عتابم و با روزگار هم
وز یار در حجابم و از غمگسار هم.
خاقانی.
عتاب از حد گذشته جنگ باشد
زمین چون سخت گردد سنگ باشد.
نظامی.
هر آینه در معرض خطاب آیند و در محل عتاب. (گلستان).
- عتاب کردن، سرزنش کردن. ملامت کردن:
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
بنقد اگر بکشد عاشق این سخن بکشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا