افزودن در اظمای (تشنگی) شتران و بند نمودن از آب (شدّد للمبالغه). (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، افزودن بر تشنگی شتران و بند نمودن از آب. (ناظم الاطباء)
افزودن در اظمای (تشنگی) شتران و بند نمودن از آب (شدّد للمبالغه). (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، افزودن بر تشنگی شتران و بند نمودن از آب. (ناظم الاطباء)
حمله کردن و سپس سر برداشتن و دهن گشادن خر: عرش الحمار برأسه تعریشاً، حمله کرد خر پس برداشت سر را و گشاد دهن را، درنگ نمودن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیوسته افروخته ماندن هیزم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، وادیج بستن رز را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بنا ساختن از چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ساختن سقف خانه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : جوشن و خود است مر چالیش را وین حریر و برد، مر تعریش را. مولوی. در مدت دو ماه سراسر بازارها به تعریشات پاکیزه و تسقیفات رایق سر بپوشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 439) ، بر تخت یا بر کوشک بردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
حمله کردن و سپس سر برداشتن و دهن گشادن خر: عرش الحمار برأسه تعریشاً، حمله کرد خر پس برداشت سر را و گشاد دهن را، درنگ نمودن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیوسته افروخته ماندن هیزم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، وادیج بستن رز را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بنا ساختن از چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ساختن سقف خانه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : جوشن و خود است مر چالیش را وین حریر و برد، مر تعریش را. مولوی. در مدت دو ماه سراسر بازارها به تعریشات پاکیزه و تسقیفات رایق سر بپوشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 439) ، بر تخت یا بر کوشک بردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
یکدیگر را عیب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقبیح کردن و منسوب به ننگ نمودن یکدیگر را و در الاساس بمعنی تعاتب آمده است. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعاتب شود
یکدیگر را عیب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقبیح کردن و منسوب به ننگ نمودن یکدیگر را و در الاساس بمعنی تعاتب آمده است. (از اقرب الموارد). و رجوع به تعاتب شود
درماندن در کار و عاجز گشتن، نیکو و استوار نتوانستن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دشوار شدن کار بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
درماندن در کار و عاجز گشتن، نیکو و استوار نتوانستن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دشوار شدن کار بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
اندک برگ و باریک ساق شدن خرمابن. (تاج المصادر بیهقی). کم شاخ و باریک تنه گردیدن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم شاخ وبزرگ شدن درخت و باریک شدن آن. (آنندراج) ، آشیان کردن مرغ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آشیانه گرفتن مرغ بر سر درخت. (زوزنی). آشیانه ساختن مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خشک شدن گیاه و زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کره گرفتن نان و خشک شدن وی. (تاج المصادر بیهقی). کره بستن نان و خشک گردیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان داشتن نان در گوشه ای و خشک شدن نان. (آنندراج). تباه شدن و خشک شدن نان. (از اقرب الموارد) ، و در حدیث است: و لاتملا بیتنا تعشیشاً، یعنی دغلی و خیانت در طعام نکنید که پنهان نمایید در هر گوشۀ خانه چیزی و خانه مانند آشیانه گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
اندک برگ و باریک ساق شدن خرمابن. (تاج المصادر بیهقی). کم شاخ و باریک تنه گردیدن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم شاخ وبزرگ شدن درخت و باریک شدن آن. (آنندراج) ، آشیان کردن مرغ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آشیانه گرفتن مرغ بر سر درخت. (زوزنی). آشیانه ساختن مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خشک شدن گیاه و زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کره گرفتن نان و خشک شدن وی. (تاج المصادر بیهقی). کره بستن نان و خشک گردیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان داشتن نان در گوشه ای و خشک شدن نان. (آنندراج). تباه شدن و خشک شدن نان. (از اقرب الموارد) ، و در حدیث است: و لاتملا بیتنا تعشیشاً، یعنی دغلی و خیانت در طعام نکنید که پنهان نمایید در هر گوشۀ خانه چیزی و خانه مانند آشیانه گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جمع واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود
جَمعِ واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جَمعِ واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود