جدول جو
جدول جو

معنی تعاونی - جستجوی لغت در جدول جو

تعاونی
بر مبنای تعاون، در علم اقتصاد بنگاهی که با همکاری اعضای آن و برای تامین منافع تمامی اعضا راه اندازی و اداره می شود، هر یک از شرکت هایی که به وسیلۀ اتوبوس و بعضاً سواری، به حمل مسافران برون شهری می پردازند
تصویری از تعاونی
تصویر تعاونی
فرهنگ فارسی عمید
تعاونی(تَ وُ)
منسوب به تعاون.
- شرکت تعاونی. رجوع به شرکت شود
لغت نامه دهخدا
تعاونی
همیارایی منسوب به تعاون یا شرکت تعاونی. شرکتی که برای کمک و یاری باعضای یک موسسه یا اداره تشکیل گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تعاونی
منسوب و مربوط به تعاون، مجموعه ای که با کمک اعضای آن و برای تأمین منافع همه اعضا تشکیل می شود (اقتصاد)
تصویری از تعاونی
تصویر تعاونی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعاون
تصویر متعاون
یار و مددکار یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاونت
تصویر معاونت
به یکدیگر کمک کردن، یاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
به هم کمک کردن، یکدیگر را یاری کردن، مددکاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناوری
تصویر تناوری
تنومندی، فربهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
تعویذ، دعایی که بر کاغذ می نویسند و برای دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت به گردن یا بازو می بندند، پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ کردن کسی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نَ)
جمع واژۀ تعنوق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به تعنوق شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تعویذ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
مرکز بلوکی است به ایالت ’سن - ا- اواز’ فرانسه و در شهرستان ’پونتواز’ واقع است. دارای 7100 تن سکنه و یک کلیسا است که سبک معماری آن گوتیک و متعلق به قرنهای 12 و 13 میلادی میباشد
لغت نامه دهخدا
(تاسْ سُ)
السّاندرو. شاعر ایتالیائی که در ’مودن’ بسال 1565 میلادی متولد شد و در سال 1635م. درگذشت. منشی مخصوص اکابر زمان و فرانسوای اول دوک مودن شد. مشهورترین آثارش منظومۀ حماسی خنده آور بنام ’قوه مضبوطه’ میباشد، اشعار دیگری نیز دارد
لغت نامه دهخدا
محمد بن احمد بن ناصر، ملقب به شمس الدین دمشقی شافعی، او راست: ’ینابیع الاحزان’ و ’نظم سیره مغلطای’ و ’ارجوزه فی الخلفاء العباسیین’، او بسال 871 هجری قمری در دمشق درگذشت، رجوع شود به الاعلام زرکلی ج 3 ص 856 و معجم المطبوعات
محمد بن یوسف بن احمد باعونی ملقب به بهاءالدین از فضلای دمشق بود، چند ارجوزه در تاریخ دارد که از آنجمله ارجوزه در ’سیرهالملک الاشرف قایتبای’ را میتوان نام برد، وی بسال 910 هجری قمری درگذشت، (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1007)
لغت نامه دهخدا
منسوب به باعون
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ)
تاخت و تاز. دویدن پرشتاب. به تعجیل دویدن
لغت نامه دهخدا
(بَ)
گرد آمدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
هم پشت شدن. (زوزنی). یکدیگر را یاری کردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاری کردن بعض قوم بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد). با هم مددکاری یکدیگر کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : از خار و خاشاک و شاخ و بال بیشه ای که در آن حوالی بود دستهای فراوان به تعاون دستها فراهم آوردند و غور آن خندق بینباشتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 250)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعاونات
تصویر تعاونات
جمع تعاون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاونت
تصویر معاونت
یاری، دستگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
یکدیگر را یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضامنی
تصویر تضامنی
پایندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاونه
تصویر معاونه
معاونه و معاونت در فارسی: دستیاری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معاون، دستیاران جمع معاون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاون
تصویر متعاون
همیاور یاری کننده یکدیگر مددکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
جمع تعویذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاوری
تصویر تکاوری
تاختن، دویدن، تیز رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلفونی
تصویر تلفونی
منسوب به تلفن: پیغام تلفونی، بوسیله تلفون: (تلفنی خبر داد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
((تَ))
جمع تعویذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
((تَ وُ))
به هم یاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاون
تصویر متعاون
((مُ تَ وِ))
یاری کننده و مددکار یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاون
تصویر تعاون
همیاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تعاضد، خودیاری، دستگیری، هم دستی، همیاری، یاری، خودیاری کردن، همیاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
همکاری
دیکشنری اردو به فارسی
کمک رسانی، پشتیبانی می کند
دیکشنری اردو به فارسی