جدول جو
جدول جو

معنی متعاون

متعاون((مُ تَ وِ))
یاری کننده و مددکار یکدیگر
تصویری از متعاون
تصویر متعاون
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متعاون

متعاون

متعاون
یکدیگر یاری کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هم عهد در معاونت و یاری یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاون شود
لغت نامه دهخدا

متهاون

متهاون
کسی که در کاری سستی و تهاون کند، آنکه امری را حقیر و سبک انگارد
متهاون
فرهنگ فارسی عمید

متهاون

متهاون
سستی کننده. (غیاث) (آنندراج). کسی که حقیر می شمارد و غفلت می کند و سبک می گیرد. (ناظم الاطباء) : عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سواره خفته. (گلستان). به لهو و لعب مشغولند ودر ادای خدمت متهاون. (گلستان). و رجوع به تهاون شود، خوار و حقیر داشته شده. (غیاث) (آنندراج) ، غافل و بی خبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متعاونه

متعاونه
زن کلان سال تندار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن میانه سال تنومند قوی هیکل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متعاوک

متعاوک
با هم کارزار کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به جنگ و نبرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاوک شود
لغت نامه دهخدا