- تعارض
- ناسازش ناسازواری، ناسازورزی، خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن، خلاف ورزی معارضه، جمع تعارضات
معنی تعارض - جستجوی لغت در جدول جو
- تعارض
- اختلاف داشتن، متعرض و مزاحم یکدیگر شدن، با هم مخالفت کردن
- تعارض ((تَ رُ))
- متعرض یکدیگر شدن، ناسازگاری کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ویژگی کسی یا چیزی که با دیگری متفاوت است، مخالف
تقلید کننده و چیزی را شبیه و مانند چیز دیگر کننده، کسی یا چیزی که با دیگری متفاوت و مخالف باشد
ارمغان، خوشامد خوشامد گویی، هم شناسی یکدیگر را شناختن -1 یکدیگر را شناختن، خوشامد گفتن بیکدیگر، پیشکش دادن، اظهار آشنایی، خوشامد گویی، پیشکش هدیه، جمع تعارفات
لنگانی لنگان رفتن
وام دادن یکدیگر را
بیماری نمودن، خود را به تکلف مریض وانمود کردن
مخالف، مقابل، طرف مقابل
خود را مریض وانمود کردن، خود را به ناخوشی زدن
مخالف، مقابل
((تَ رُ))
فرهنگ فارسی معین
خوشامد گفتن، پیشکش دادن، اظهار آشنایی کردن، در فارسی به معنی اغراق در ادای احترام و سپاسگزاری، شاه عبدالعظیمی تعارف ظاهری و غیرواقعی، تعارف توخالی
به یکدیگر خوشامد گفتن، چیزی به هم پیشکش دادن، یکدیگر را شناختن، اظهار آشنایی کردن
دراز دستی
بیدار خوابی بیدار زدگی پهلو به پهلو گشتن در بستر
اقامت نمودن
درنگیدن، به زمین چسبیدن
عرض کننده، عریضه دهنده، شاکی
رویداد، پیشامد، حادثه، در فلسفه ویژگی آنچه پیدا می شود و می گذرد و ثابت نیست
فرمانده لشکر
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیباچه، محیّا، چهر، گردماه، رخساره، وجنات، دیمه، لچ، عذار، دیباجه، خدّ، دیمر، رخسار، چیچک، سج، غرّه
عارض شدن: روی دادن، رخ دادن، به قاضی یا دادگاه تظلم کردن، شکایت کردن، متظلم شدن، دادخوهی کردن
رویداد، پیشامد، حادثه، در فلسفه ویژگی آنچه پیدا می شود و می گذرد و ثابت نیست
فرمانده لشکر
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیباچه، محیّا، چهر، گردماه، رخساره، وجنات، دیمه، لچ، عذار، دیباجه، خدّ، دیمر، رخسار، چیچک، سج، غرّه
عارض شدن: روی دادن، رخ دادن، به قاضی یا دادگاه تظلم کردن، شکایت کردن، متظلم شدن، دادخوهی کردن
حمله کردن، دست درازی کردن، به امری یا کاری پرداختن، متعرض شدن
رخ رخساره، پهنی گردن، لشکر شمار سالار سپاه، ابر سایه دار ابر بارنده، دیواره دیواره و آسمانه کجاوه، پرده، کوه، نالشگر داد خواه، تاوریده زبانزد فرزانی فتاده، پیشامد عرض کننده، عرض دهنده لشکر سالار سپاه، تظلم کننده شکایت کننده شاکی متظلم جمع عارضین، آن چه برای شخص پیش آید حادثه اتفاق عارضه، صفحه صورت رخساره، صورت چهره، ابر که سایه افکند، محمول خارج از ذات چیزی را عارض بر آن گویند و آن اعم از عرض است زیرا شامل صورت هم میشود و صورت جوهر است زیرا عارض بر هیولی می شود. یا عارض وجود. آن چه در ظرف وجود عارض شود که وجود معروض را مدخلیت در عروض عارض باشد، یا عارض ماهیت. آن چه منشا عروض ذات باشد و یا ماهیت باشد مانند عروض وجود بر ماهیت، کشف نور ایمان و فتح ابواب عرفان و رفع حجب از جمال حقیقت و عیان و هر چه در فتح و فتوح باشد
جمع تعارض
مونث متعارض