جدول جو
جدول جو

معنی تمارض

تمارض
خود را مریض وانمود کردن، خود را به ناخوشی زدن
تصویری از تمارض
تصویر تمارض
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تمارض

تمارض

تمارض
بیماری نمودن، بی بیماری. (زوزنی). بیمار نمودن خود را بی علت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خود را بیمار نمودن بی مرض و خود را به تکلف مریض وانمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

تعارض

تعارض
ناسازش ناسازواری، ناسازورزی، خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن، خلاف ورزی معارضه، جمع تعارضات
فرهنگ لغت هوشیار

تعارض

تعارض
اختلاف داشتن، متعرض و مزاحم یکدیگر شدن، با هم مخالفت کردن
تعارض
فرهنگ فارسی عمید