- تطلب
- پیاپی جستن یا جستن
معنی تطلب - جستجوی لغت در جدول جو
- تطلب
- پیاپی جستن، برای به دست آوردن چیزی بازحمت در جستجوی آن برآمدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دغل کاری، دغلی، نیرنگ
گفتار، نوشته
روانش روانیدن اشک از چشم یا آب از دهان
خوشبویی بویگی، پاکیزگی عطر زدنخود را خوشبو کردن بوی خوش زدن
به مولش خواستن (مولش مهلت)
گشاده رویی، روانسخنی
چشم داشتن
تباهش نوشته
شادمانگی، سرود خوانی
خود را طبیب وانمود کردن
سوکجامه پوشیدن
سختی کردن، محکم شدن
تصرف در کارها به خواهش خود، دست انداختن در امور بخواست خود
غلبه کردن و چیره شدن
کره گور خر
گرد آمدن بر کسی
خود را خوش بو ساختن، عطر زدن
مسئله ای از علم، موضوع، مساله، جای طلب، مقصد
طبابت کردن، طبابت، شغل و عمل طبیب، تشخیص و درمان بیماری، معالجۀ بیماران
در کاری به سود خود و زیان دیگری تصرف کردن، نادرستی و دغلی، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن
غالب شدن، چیره شدن و دست یافتن به چیزی، پیروزی یافتن، چیرگی
قاتل ابیه
مقصد، مسئله از علم، منظور
سخت شدن، سفت شدن
تصلب شرائین: در پزشکی سفت و ستبر شدن دیوارۀ سرخ رگ ها و تنگ شدن راه جریان خون که ممکن است باعث فشارخون شود و بیشتر مربوط به پیری و سالخوردگی است
تصلب شرائین: در پزشکی سفت و ستبر شدن دیوارۀ سرخ رگ ها و تنگ شدن راه جریان خون که ممکن است باعث فشارخون شود و بیشتر مربوط به پیری و سالخوردگی است
بستان کاری، جستن، خواست
زیان و هلاکی