سر فروداشتن. (زوزنی). پست کردن سررا و فرود افگندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تطأطأت لهم تطأطؤ الدلاه، ای خفضت لهم نفسی کتطأمن الدلاه. و دلاه جمع دال است و آن از دلو گرفته شده است. (از اقرب الموارد)
سر فروداشتن. (زوزنی). پست کردن سررا و فرود افگندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تطأطأت لهم تطأطؤ الدلاه، ای خفضت لهم نفسی کتطأمن الدلاه. و دلاه جمع دال است و آن از دلو گرفته شده است. (از اقرب الموارد)
جنبیدن و از جای رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحرک و تزعزع. (متن اللغه) (المنجد). تزعزع. (اقرب الموارد) ، سرین جنبان رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اطراف جنبان رفتن. (از المنجد). اطراف جنبان رفتن به هیئت قصار. (از اقرب الموارد). پنهان گردیدن و اطراف جنبان رفتن به هیئت قصار. (از متن اللغه) ، ترسیدن و پنهان شدن. (زوزنی) (از المنجد) (از اقرب الموارد). ترسیدن و پوشیده گردیدن، خرد نمودن خود را از ترس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خود را جمع و کوچک کردن و دور شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
جنبیدن و از جای رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحرک و تزعزع. (متن اللغه) (المنجد). تزعزع. (اقرب الموارد) ، سرین جنبان رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اطراف جنبان رفتن. (از المنجد). اطراف جنبان رفتن به هیئت قصار. (از اقرب الموارد). پنهان گردیدن و اطراف جنبان رفتن به هیئت قصار. (از متن اللغه) ، ترسیدن و پنهان شدن. (زوزنی) (از المنجد) (از اقرب الموارد). ترسیدن و پوشیده گردیدن، خرد نمودن خود را از ترس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خود را جمع و کوچک کردن و دور شدن. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
توافق. (زوزنی) (از اقرب الموارد). موافقت و سازواری و اتفاق کردن بر امری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر موافقت کردن. (آنندراج). اتفاق کردن. همداستان شدن. سازواری بر... موافقت بر... اتفاق در... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، لفظی را گویند که وضع شده باشد بر امری عام و مشترک باشد بین افراد، علی السویه، مانند لفظ انسان. و مقابل این لفظ است لفظ تشکیک... (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به تشکیک شود
توافق. (زوزنی) (از اقرب الموارد). موافقت و سازواری و اتفاق کردن بر امری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر موافقت کردن. (آنندراج). اتفاق کردن. همداستان شدن. سازواری بر... موافقت بر... اتفاق در... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، لفظی را گویند که وضع شده باشد بر امری عام و مشترک باشد بین افراد، علی السویه، مانند لفظ انسان. و مقابل این لفظ است لفظ تشکیک... (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به تشکیک شود
درنگی شدن در رفتار. (تاج المصادر بیهقی). سپس ماندن. عقب افتادن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درنگی کردن در رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تباطاء الرجل فی مسیره، درنگی کرد در رفتار. (منتهی الارب)
درنگی شدن در رفتار. (تاج المصادر بیهقی). سپس ماندن. عقب افتادن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درنگی کردن در رفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تباطاء الرجل فی مسیره، درنگی کرد در رفتار. (منتهی الارب)
کسی که پست می کند و فرو می افکند سرخود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطأتطاء شود، زمین پست پایمال شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
کسی که پست می کند و فرو می افکند سرخود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطأتطاء شود، زمین پست پایمال شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
عاجز و قاصر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سست شدن در رأی و آمیختن آن. (از اقرب الموارد) ، سست و فروهشته شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). سست و ناتوان و عاجز شدن در امری. منه قول علی لسلیمان بن صرد و کان قد تخلف عنه یوم الجمل ثم اتاه بعد ’تنانأت وتراخیت’ یرید ضعفت و استرخیت. (از اقرب الموارد)
عاجز و قاصر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سست شدن در رأی و آمیختن آن. (از اقرب الموارد) ، سست و فروهشته شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). سست و ناتوان و عاجز شدن در امری. منه قول علی لسلیمان بن صرد و کان قد تخلف عنه یوم الجمل ثم اتاه بعد ’تنانأت وتراخیت’ یرید ضعفت و استرخیت. (از اقرب الموارد)
مختلف شدن کارها و دشوار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مختلف شدن کار. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) :تسأسات الامور علی او تسیأت، اختلف. (متن اللغه)
مختلف شدن کارها و دشوار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مختلف شدن کار. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) :تسأسات الامور علی او تسیأت، اختلف. (متن اللغه)
پنهان شدن به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشیده شدن به چیزی. (اقرب الموارد) ، آواز گردانیدن شتران در جوف، درنگ کردن خبر در رسیدن، خمیدن و کج گردیدن بار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، چمیدن و خرامان راه رفتن، برگشتن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، غلطیدن و درگردیدن از جایی بسوی چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سقوط از اسب. (المنجد). منه الحدیث: فتدأداء عن فرسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تدحرج سنگ، تزاحم قوم، جنبیدن، ساکن گردیدن. (اقرب الموارد) (المنجد)
پنهان شدن به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشیده شدن به چیزی. (اقرب الموارد) ، آواز گردانیدن شتران در جوف، درنگ کردن خبر در رسیدن، خمیدن و کج گردیدن بار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، چمیدن و خرامان راه رفتن، برگشتن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، غلطیدن و درگردیدن از جایی بسوی چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سقوط از اسب. (المنجد). منه الحدیث: فتدأداء عن فرسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تدحرج سنگ، تزاحم قوم، جنبیدن، ساکن گردیدن. (اقرب الموارد) (المنجد)
مقام نمودن بعد از آنکه ارادۀ سفر داشت. (از منتهی الارب). مقام نمودن پس از ارادۀ سفر داشتن. (ناظم الاطباء) ، ترسیدن از کسی، بر آبشخور وارد شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
مقام نمودن بعد از آنکه ارادۀ سفر داشت. (از منتهی الارب). مقام نمودن پس از ارادۀ سفر داشتن. (ناظم الاطباء) ، ترسیدن از کسی، بر آبشخور وارد شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
درخشیدن برق و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درخشیدن. (آنندراج). درخشیدن ستاره و برق، افروختن و درخشان شدن شعلۀ آتش. (از اقرب الموارد) ، درخشیدن و نورانی بودن رخسار. (التاج، از اقرب الموارد)
درخشیدن برق و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درخشیدن. (آنندراج). درخشیدن ستاره و برق، افروختن و درخشان شدن شعلۀ آتش. (از اقرب الموارد) ، درخشیدن و نورانی بودن رخسار. (التاج، از اقرب الموارد)