تضلال. (اقرب الموارد). بی راه خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). منسوب کردن کسی را به ضلالت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بیراه گردانیدن. (دهار). ضایع گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). و رجوع به تضلال شود، گمراهی: الم یجعل کیدهم فی تضلیل. (قرآن 105 / 2) ، آیا نگردانید حیلۀ ایشان را در گمراهی. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 375)
تَضلال. (اقرب الموارد). بی راه خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). منسوب کردن کسی را به ضلالت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بیراه گردانیدن. (دهار). ضایع گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). و رجوع به تضلال شود، گمراهی: الم یجعل کیدهم فی تضلیل. (قرآن 105 / 2) ، آیا نگردانید حیلۀ ایشان را در گمراهی. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 375)
فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها، داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن، خلال کردن دندان، چیزی از لای دندان درآوردن، ترش شدن و فاسد شدن آب انگور یا سرکه شدن آن، سرکه ساختن
فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها، داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن، خلال کردن دندان، چیزی از لای دندان درآوردن، ترش شدن و فاسد شدن آب انگور یا سرکه شدن آن، سرکه ساختن