جدول جو
جدول جو

معنی تضع - جستجوی لغت در جدول جو

تضع
از ’وض ع’، در آخر پاکی آبستن شدن. (تاج المصادر بیهقی). در آخر طهر و ابتدای حیض آبستن گردیدن زن. یقال: ماحملته امه وضعاً و تضعاً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخضع
تصویر تخضع
زاری کردن، اظهار فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضرع
تصویر تضرع
زاری کردن، خواری و فروتنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وضع
تصویر وضع
کیفیت، حالت، چگونگی و حالت هر چیز،
کنایه از وضعیت مالی، توان مالی مثلاً فعلاً وضعمان خوب نیست،
کنایه از حالت بدن مثلاً وضع مزاجی،
ایجاد کردن، پدید آوردن مثلاً وضع قوانین جدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسع
تصویر تسع
نه، عدد بعد از هشت، هشت به علاوۀ یک، عدد «۹»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبع
تصویر تبع
پیروی، کنایه از نتیجه، جمع تابع، تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بضع
تصویر بضع
پارۀ گوشت، کنایه از فرزند گرامی، بضعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بضع
تصویر بضع
جماع، فرج، کابین، طلاق، عقد نکاح
فرهنگ فارسی عمید
ضعیف شمردن و سست پنداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خوار شمردن کسی را و بدکردن بدو. (از اقرب الموارد) ، خوار و گمنام شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ ضِ)
از ’وض ع’، فرومایه و ناکس و دون مرتبه. (آنندراج). رسوا و بی آبرو و فرومایه و خوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فروتنی و خواری کرده و حقیر و فروتن و فروتنی کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اتضاع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخضع
تصویر تخضع
زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضع
تصویر خضع
راضی گردیدن بخواری
فرهنگ لغت هوشیار
نهش، استش ایستا کردن، کویی کم کردن کاستن کاست کاهش، برپا کردن، خواری، فروتنی، گستردن، ساختگی، نهاده گذارده، ساختگی، جاور (حالت)، ریخت، زایش زاییدن نهادن چیزی را در جایی قرار دادن، ایجاد کردن، کم کردن کاستن، خوار کردن ذلیل کردن، قرار دهندگی، کاست کاهش، ایجاد: (اما وضع این فن خود نه از بهار آنست تا کسی شعر گوید)، خواری ذلت، فروتنی. یا وضع جناح. فروتنی، گستردگی: وضع بساط، طرز شیوه وضع پسندیده، ترتیب نهاد: ای همه وضع زمان را ز تو قانون و نسق وی همه کار جهان را ز تو ترغیب و نظام. (وحشی)، جمع اوضاع. یا سرو وضع. سرو شکل هیئت ظاهری. یا به سرو وضع خود رسیدن، سروشکل وهیئت ظاهری خودرادرست کردن، یا سرو وضع خود را درست کردن، هیئت ظاهری خود را درست کردن، -13 موقع موقعیت وضع اجتماعی وضع سیاسی، وضع در اصلاح فقه واصول بدو معنی بکار میرود یک معنی مصدری یعنی قرار دادن لفظ درازاء معنای بخصوص که آنرا اصطلاحا نوعی تعهد یا قراردادمی شمارند. دوم خصوص معنایی که در نظر گرفته میشود تا لفظی بازاء آن قرار دهند پیش از آنکه عمل وضع انجام گیرد. یا وضع حمل. زایمان. یا وضع حمل کردن، زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضع
تصویر قضع
شکمدرد، ستم کردن، شکست دادن، خراشیدن، راندن دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترع
تصویر ترع
شتابنده به بدی و خشم، پر و مملو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضع
تصویر رضع
شیرخودن، مکیدن شیر از پستان مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضع
تصویر بضع
قسمتی از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضعف
تصویر تضعف
زبونی خواری، گمنامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبع
تصویر تبع
پیروی کردن، تبعیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضجع
تصویر تضجع
در کاری تقصیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضرع
تصویر تضرع
زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضلع
تصویر تضلع
پهلو بر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضوع
تصویر تضوع
دمیدن بوی دادن بوی پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسع
تصویر تسع
نه یک چیزی، یک نهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبضع
تصویر تبضع
خویروانی (روان شدن عرق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخضع
تصویر تخضع
((تَ خَ ضُّ))
فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضرع
تصویر تضرع
((تَ ضَ رُّ))
زاری کردن، التماس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضوع
تصویر تضوع
((تَ ضَ وُّ))
دمیدن، بوی پراکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسع
تصویر تسع
((تِ))
عدد نه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بضع
تصویر بضع
((بِ))
از سه تا ده، چند، اند، پاره ای از شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبع
تصویر تبع
((تُ بَّ))
عنوان پادشاهان یمن، جمع تبابعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبع
تصویر تبع
((تَ بَ))
جمع تابع، پیروان، چاکران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبع
تصویر تبع
((اِمص. اِ.))
پیروی، پس روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رضع
تصویر رضع
((رَ))
شیرخواره، بخیل، ناکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وضع
تصویر وضع
نهش، برنهادن، نهشت
فرهنگ واژه فارسی سره