جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بضع

بضع

بضع
جَمعِ واژۀ بَضعَه و بِضْعَه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به این کلمات در جای خود شود
لغت نامه دهخدا

بضع

بضع
بریدن چیزی. (ناظم الاطباء). بریدن. (منتهی الارب). قطع کردن چیزی. (از اقرب الموارد) ، و قولهم لم افعله بطاً یا هذا و بُطآی، یعنی نکرده ام آن را گاهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- بطء حرکت، حرکت کند. جنبش سنگین.
- بطء عمل، سنگینی، آرامی، کندی در کار.
این کلمه را که بر وزن شغل است معمولاً بشکل بطوء مینویسند ولی برطبق قواعد رسم خط بی واو باید نوشته شود همزۀ آخر که بعد از حرف ساکن باشد بی کرسی نوشته میشود مانند مل ء و شی ٔ و امثال آنها شاید اشتباه از اینجا رخ داده باشد که در بعضی نوشته ها شکل ’بطوء’ را دیده و گمان کرده اند کلمه بطء است که به آن صورت نوشته شده است غافل از این که ’بطوء’ خود کلمه دیگری است بر وزن جلوس که از حیث معنی با بطء فرقی ندارد. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 2)
لغت نامه دهخدا

بضع

بضع
جماع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء). جماع با قبل زن. (فرهنگ نظام). آرامش با. مواقعه. جمع. مجامعت. جفت گیری. مباشرت. هم خوابگی. مقاربت. نزدیکی. وقاع.
لغت نامه دهخدا