جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تبع

تبع

تبع
تبع المراءه، عاشق زن، پس رو آن (زن) . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تبع

تبع
سایه، زیرا که تابع آفتاب است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سایه. (آنندراج) (مهذب الاسماء) ، ج، تبایع، نوعی از زنبوران عسل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی از کوژ (؟) انگبین. (سه نسخۀ خطی مهذب الاسماء متعلق بکتاب خانه سازمان لغت نامه) ، مرغی است. (آنندراج). یک نوع مرغی. (ناظم الاطباء) ، ما ادری، ای تبع هو، یعنی کیست آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تبع

تبع
ج، تبابعه. یکی از ملوک یمن و بدین لقب ملقب نگردد مادام که حضرموت و سبا و حمیر در تصرف وی نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لقب پادشاه یمن. (آنندراج) (مهذب الاسماء). لقب عام ملوک یمن. (آثار الباقیه). ملوک تبع، ملوک یمن که به غلبۀ حبشیان بر آنان منقرض شدند و آنان بنابر روایت عرب نوزده تن بودند و چون نام چند تن از آنان تبع بوده این سلسله را تبابعه نامند. پادشاهان سلسلۀ حمیریان یمن را تبع میگفتند چنانکه پادشاهان ایران را کسری (معرب خسرو فارسی) و روم را قیصر (معرب سزار) و ترک را خاقان و حبشه را نجاشی (معرب انکاش بزبان حبشی، با کافی که اشمام جیم میشود). (از اعلام زرکلی ج 1 ص 218 از کتاب العبر ابن خلدون). رجوع به تبابعه شود
لغت نامه دهخدا

تبع

تبع
نام وی حارث بن قیس بن صیفی بن سباء الاصغر بن حمیربن سبا. خواندمیر در شرح احوال وی آرد: چون حمیربن سبا بعالم دیگر انتقال فرمود اختلاف در قبیلۀ او پیدا شد و یکی از ایشان در مدینۀ سبا و دیگری در بلاد حضرموت پادشاه گشتند و مدتها حال یمنیان بدین منوال گذران بود تا حارث الرایش خروج نموده جمیع اولاد حمیر بر سلطنتش اتفاق کردند و امر و نهی او را تابع شدند. بنابر آن حارث به تبع ملقب گشت. حارث الرایش اول پادشاهی است که او را تبع گفتند... در تاریخ بناکتی مسطور است که او را رایش بجهت آن میگفتند که بسیارعطا بود و عطادهنده را بلقب حمیر رایش گویند. و حارث رایش معاصر منوچهر بود... و حارث سلطنتش بقول اصح صدوبیست سال بود. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 263). و چون تمام پادشاهان یمن، از حارث تا تبع اصغر همگان را تبع خوانند و بهمین علت در ترجمه حال آنان جای جای اختلافی پدید می آید، اینک تبابعۀ یمن به ترتیبی که میرخواند آورده است ذکر میشود:
نام
لقب
حارث الرایش
تبع
ابرهه بن حارث
ذوالمنار
افریقش بن ابرهه
-
العبدبن ابرهه
ذوالاذعار
هدهادبن شراحیل
-
بلقیس و سلیمان (بلقیس دختر یا خواهر شراحیل)
-
ناشر بن عمرو بن شراحیل
نعیم
ابوکرب شمر بن افریقش
یرعش
ابومالک بن یرعش
-
اقرن بن ابومالک
تبع ثانی
ذوجیشان بن اقرن
-
مالک بن ابی کرب بن تبع الاقرن
-
ابوکرب اسعد بن مالک بن ابی کرب
تبع اوسط
حسان بن تبع الاوسط
-
عمرو بن تبع الاوسط
-
تبع الاصغر حسان بن تبع الاوسط
-
(از حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 263- 266). در تاریخ یعقوبی این سلسله بدین شرح آمده است: 1- حارث بن شداد رائش. 2- ابرهه بن الرائش. 3- افریقیس بن ابرهه. 4- عبدبن ابرهه. 5- هدهادبن شرحبیل. 6- زید (و هو تبع الاول). 7- بلقیس و سلیمان. 8- رحبعم بن سلیمان. 9- یاسر ینعم بن عمرو بن یعفربن عمرو بن شرحبیل. 10- شمر بن افریقیس بن ابرهه. 11- تبع الاقرن بن شمر بن عمید. 12- ملکیکرب بن تبع. 13 -حسان بن تبع. 14- عمرو بن تبع (برادر حسان). 15- تبعبن حسان بن بحیله بن کلیکرب بن تبع الاقرن و هو اسعد ابوکرب... ثم تفرقت ملوک قحطان و ملکوا اقواماً متفرقین... (تاریخ یعقوبی ج 1 چ نجف صص 158- 161)
لغت نامه دهخدا

تبع

تبع
کسی که در سخن دو لفظ پی یکدیگر آورد چون حسن بسن و قبیح شقیح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا