جدول جو
جدول جو

معنی تضریط - جستجوی لغت در جدول جو

تضریط
بانگ تیز برآوردن از دهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ گوز از دهان برآوردن. شیشکی بستن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضرطه دادن با دهان. (از اقرب الموارد) ، افسوس کردن به کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). استهزاء کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، گوز کنانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تضریط
شیشکی بستن، استهزاء کردن کسی را
تصویری از تضریط
تصویر تضریط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفریط
تصویر تفریط
کوتاهی کردن در کاری، اظهار عجز کردن در کاری، بیهوده ساختن، ضایع کردن، تلف کردن مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریط
تصویر توریط
کسی را در ورطه و جایی افکندن که رهایی از آن دشوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضریس
تصویر تضریس
دندانه، هر چیز شبیه دندان، مثل دندانۀ اره، کنگرۀ سر دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضریب
تصویر تضریب
سخت زدن، دوبه هم زنی کردن، فتنه انگیختن، چیزی را با چیزی دیگر مخلوط کردن
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ ثَ هََ)
تیز دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نیک برافروختن آتش. (تاج المصادر بیهقی). آتش برافروختن. (زوزنی). برفروزانیدن آتش را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شعله ور ساختن و برافروزانیدن آتش را. (از اقرب الموارد). افروختن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضراط. تیز یا آواز تیز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ صُ)
در دیگ پاره پاره کردن گندنا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، گوشوار در گوش کردن. (دهار). گوشواره نهادن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گوشواره پوشانیدن جاریه را. (از اقرب الموارد) ، لگام دادن اسب را یا عنان بر گردنش افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فقرطها الاعنه راجعات. (متنبی از اقرب الموارد) ، برانگیختن اسب را بر سخت ترین حضر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بینی چراغ پاک کردن یعنی سوختگی پلیته را دور کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چیز اندک دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندک اندک عطا کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، روان کردن رسول را بسرعت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
هیچکاره گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضایع کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پراکنده و پریشان کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، فرستادن پیش کسی، رسول را، عجز پیش آوردن در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تقصیر کردن در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کوتاهی و کمی کردن در کاری. (غیاث اللغات). کوتاهی و کمی در کار و کمتر از بایست. ضد افراط. (ناظم الاطباء).
- اهل تفریط یا مشبهه یا اهل تقصیر، فرقی از شیعه که خداوند را بیک تن از مخلوقان تشبیه میکنند. (شهرستانی ص 65 از خاندان نوبختی 250). رجوع به مشبهه شود.
، دلیر شدن در خصومت، پیش درآمدن در خصومت. (از اقرب الموارد) ، در گذشتن از کسی و گذاشتن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترک کردن و گذاشتن و درگذشتن از کسی. (آنندراج). ترک کردن و پیش آمدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، زمان دادن و تأخیر کردن. (از اقرب الموارد) ، نیک افزودن در ستایش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). افراط در ستایش کسی و همچنین است در هجو کسی. ضد است. (اقرب الموارد). قیل و قلما یستعمل الا فی الشعر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دور کردن نابایست از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فراموش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شهر کوره ای و شقه ای به اسپانیا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 207 و ج 2 ص 183و 196 و 261 شود
لغت نامه دهخدا
(تَحْ)
کوتاه ساختن آستین جامه را چندانکه همچو چادر گردد، موی برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نشستن بر پشت کسی و برآوردن هر دو پای را از زیر بغل او و نهادن آنها را بر گردنش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر پشت کسی نشستن یا خارج کردن هر دو پای را از زیر بغل وی و نهادن آنها را بر گردن او. (از اقرب الموارد) ، محکم و استوار شدن چیزی به ریسمان مطاوع ضرفطه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، نوشیدن شیر دوشیدۀ بعد آبستن. (منتهی الارب)، نوشیدن شیر آمیخته شده از شیر چند شتر. (ناظم الاطباء). شرب الضریب، والضریب اللبن یحلب من عده لقاح فی اناء. (اقرب الموارد)، فرورفتن چشم کسی به مغاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، آمیختن چیزی به چیزی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، نکنده زدن. (تاج المصادر بیهقی). نکنده زدن جامه را. (منتهی الارب). بخیه زدن جامه را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، میان قومی بهم برآوردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). برآغالانیدن و سخن چینی کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر انگیختن و برغلانیدن. (آنندراج). بر انگیختن و دشمنی انداختن میان دو کس. (از اقرب الموارد) : بوسهل زوزنی... فسادی کرده بود در باب خوارزمشاه آلتونتاش، و تضریبی قوی رانده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319). در این باب دو نامه نبشت یکی بدست قاصد و یکی بر دست سوار سلطان که آنچه نبشته بوده است آن، تضریبی بوده که ابوالفتح میان دو مهتر ساخته. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 322). دست وی را از شغل عرض کوتاه کرده او را نشاندند تا تضریب و فساد وی از ملک و خدمتکاران دور شود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 331) به تضریب نمام خاین بنای آن (دوستی) خلل پذیرد. (کلیله و دمنه). آنچه شیر برای تو میسگالد از آن معانی که برشمردی، چون تضریب خصوم نیست. (کلیله و دمنه). پیش از آن که تضریب و تخلیط او در دل و طبع شاه جای گیرد. (سندبادنامه ص 73). تا ابنای دولت و انشاء حضرت زبان وقیعت دراز کردند و در تثریب و تضریب مجال فسیح یافتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 57). چون این مثال به تاش رسید بدانست که حاسدان مجال تضریب یافته اند و مکیدت خصمان به نفاذ رسیده است. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 81)، برانگیختن دلاور را در جنگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فراخ و فروهشته کردن گریبان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت دوانیدن شتران را در غارت، آراستن سخن و زینت دادن آن را، رنگ سرخ کردن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، خون آلود کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). خون آلود کردن بینی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مجرب و آزموده نمودن و استوار ومحکم ساختن جنگ کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت گرفتن زمانه مردمان را. (از اقرب الموارد) ، دندانه دندانه کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین) ، بدندان گزیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دندانه ای در یاقوت یا لؤلؤ یا چوب، گویند فی الیاقوته تضریس. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
نزدیک گشتن آفتاب به فروشدن. (تاج المصادر بیهقی). غروب کردن یا نزدیک به غروب رسیدن آفتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوب ناپختن شیره را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، وقت فرودآوردن از دیگدان رسیدن دیگ را، قریب به پویه دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اندوختن و فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
برآغالانیدن کسی را به چیزی و حریص کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تافتن کنارۀ جوال یا خرجین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
در هلاک افکندن. (تاج المصادر بیهقی). به هلاکت افکندن. (زوزنی). در هلاکی افکندن، پنهان کردن، شتر را به دیگر شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
راندن دوا شکم کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفریط
تصویر تفریط
ضایع کردن، کمی کردن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضریب
تصویر تضریب
زدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضریج
تصویر تضریج
سخن آرایی، فراخ گریبانی فراخ کردن گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
دندانه دار کردن، دندانه دار پست و بلند ماهور -1 دندانه دارکردندندانه دندانه - کردن، ناهمواری بریدگی، هر چیز دندانه دار، جمع تضاریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضویط
تصویر تضویط
اندوخته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریط
تصویر تفریط
((تَ))
کوتاهی کردن، ضایع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضریب
تصویر تضریب
((تَ))
سخن چینی کردن، فتنه انگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضریس
تصویر تضریس
((تَ))
دندانه دار کردن
فرهنگ فارسی معین
اسراف، افراط، تبذیر، زیاده روی، کوتاهی، ولخرجی
متضاد: افراط، تباهی، تضییع، ضایع سازی، کوتاه آمدن، کوتاهی کردن، برباد دادن، تباه کردن، تلف کردن، ضایع ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دندانه دار کردن، دندانه دندانه کردن، مضرس کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوبهم زنی، سخن چینی، فتنه انگیزی، نمامی، سعایت کردن، سخن چینی کردن، فتنه برانگیختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد