باغبان، (منتهی الارب) (آنندراج)، مؤلف نشوءاللغه آرد: و عوام مصر یعرفون ’الجنائنی’، و العراقیون یعرفون ’البغوان’ او ’البغوانجی’ او ’الباغبان’ و کان فصحاء العهد العباسی یقولون فی هذا المعنی ’البستانبان’، اما ’التاحی’، بالحاء المهمله، و هوالصحیح الفصیح، فیجهله ابرع اللغویین و ابصر فقهائهم، (نشوء اللغه العربیه و نموها و اکتهالها ص 90)
باغبان، (منتهی الارب) (آنندراج)، مؤلف نشوءُاللغه آرد: و عوام مصر یعرفون ’الجنائنی’، و العراقیون یعرفون ’البغوان’ او ’البغوانجی’ او ’الباغبان’ و کان فصحاء العهد العباسی یقولون فی هذا المعنی ’البستانبان’، اما ’التاحی’، بالحاء المهمله، و هوالصحیح الفصیح، فیجهله ابرع اللغویین و ابصر فقهائهم، (نشوء اللغه العربیه و نموها و اکتهالها ص 90)
کسی که داخل به وقت چاشتگاه شده باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). کسی که در چاشتگاه می آید. (ناظم الاطباء) ، آنکه کاری را در چاشتگاه می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
کسی که داخل به وقت چاشتگاه شده باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). کسی که در چاشتگاه می آید. (ناظم الاطباء) ، آنکه کاری را در چاشتگاه می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
چاشتگاه (و یذکر). (منتهی الارب) (بحرالجواهر) (مهذب الاسماء). نیم چاشت، مقابل ظهر که چاشت است. چاشتگاه، یعنی پس آفتاب برآمدن، و گویند بعد چاشتگاه. (دستوراللغه ادیب نطنزی). ارتفاع نهار. چاشت: همیشه تا نفروزد قمر چو شمس ضحی همیشه تا ندرخشد سها چو بدر ظلم. فرخی. آنچنان روئی که چون شمس ضحاست آنچنان رخ را خراشیدن خطاست. مولوی. مدتی بسیار میکرد این دعا روز تا شب، شب همه شب تا ضحی. مولوی. ، آفتاب. (منتهی الارب) : نورشان حیران این نور آمده چون ستاره زین ضحی فانی شده. مولوی. - صلوه ضحی، نماز چاشت. (مهذب الاسماء). نماز چاشتگاه. (السامی فی الاسامی). نماز چاشت، و منه حدیث عمر: ’اضحوا بصلوه الضحی’، ای صلوها لوقتها و لاتؤخروها الی ارتفاع الضحی. ، و قولهم ما لکلامه ضحی، نیست کلام او را بیانی، و الشمس و ضحیها، ای ضوئها اذا اشرق. (منتهی الارب). و نیز رجوع به آفتاب پهن شود
چاشتگاه (و یذکر). (منتهی الارب) (بحرالجواهر) (مهذب الاسماء). نیم چاشت، مقابل ظهر که چاشت است. چاشتگاه، یعنی پس آفتاب برآمدن، و گویند بعد چاشتگاه. (دستوراللغه ادیب نطنزی). ارتفاع نهار. چاشت: همیشه تا نفروزد قمر چو شمس ضحی همیشه تا ندرخشد سُها چو بدر ظلم. فرخی. آنچنان روئی که چون شمس ضحاست آنچنان رخ را خراشیدن خطاست. مولوی. مدتی بسیار میکرد این دعا روز تا شب، شب همه شب تا ضحی. مولوی. ، آفتاب. (منتهی الارب) : نورشان حیران این نور آمده چون ستاره زین ضحی فانی شده. مولوی. - صلوهُ ضحی، نماز چاشت. (مهذب الاسماء). نماز چاشتگاه. (السامی فی الاسامی). نماز چاشت، و منه حدیث عمر: ’اضحوا بصلوه الضحی’، ای صلوها لوقتها و لاتؤخروها الی ارتفاع الضحی. ، و قولهم ما لکلامه ضُحی، نیست کلام او را بیانی، و الشمس و ضحیها، ای ضوئها اذا اشرق. (منتهی الارب). و نیز رجوع به آفتاب پهن شود
اسب اشهب. مؤنث: ضحیاء. (از اقرب الموارد). اسب سپید اشهب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ومشهور این است که اضراس بجز رباعیات و انیاب است و آنها پنج دندان هستند در هر یک از دو طرف فکها و گاه نیز چهار دندان باشند. (از اقرب الموارد). نام دیگردندانهای آسیا یعنی طواحن. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). از میان سی ودو دندان که چهار ثنایا و چهار رباعیات و چهار انیاب است بیست تای دیگر را اضراس گویند که سه گونه اند: ضواحک، طواحن، نواجذ. (یادداشت مؤلف). - اضراس العجوز، حسک. (آنندراج از مخزن الادویه) (تحفۀحکیم مؤمن) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 51). رجوع به حسک شود. - اضراس الکلب، بسفایج. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 51) (الفاظ الادویه) (آنندراج از مخزن الادویه) (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). تشمیر. ثاقب الحجر. کثیرالارجل. (اختیارات بدیعی). بولوبودیون. بسپایه. بسبایج. رجوع به مترادفات مذکور شود. - اضراس حلم (احلام، احالم) ، دندانهای خرد. (مهذب الاسماء). نواجذ. (یادداشت مؤلف). دندانهای عقل، و آنها چهار دندان باشد در انتهای دندانها پس از دندانهای آسیا و پس از بلوغ روید و آنها را نواجذ نیز گویند. (بحر الجواهر)
اسب اشهب. مؤنث: ضَحْیاء. (از اقرب الموارد). اسب سپید اشهب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ومشهور این است که اضراس بجز رباعیات و انیاب است و آنها پنج دندان هستند در هر یک از دو طرف فکها و گاه نیز چهار دندان باشند. (از اقرب الموارد). نام دیگردندانهای آسیا یعنی طواحن. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). از میان سی ودو دندان که چهار ثنایا و چهار رباعیات و چهار انیاب است بیست تای دیگر را اضراس گویند که سه گونه اند: ضواحک، طواحن، نواجذ. (یادداشت مؤلف). - اضراس العجوز، حسک. (آنندراج از مخزن الادویه) (تحفۀحکیم مؤمن) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 51). رجوع به حسک شود. - اضراس الکلب، بسفایج. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 51) (الفاظ الادویه) (آنندراج از مخزن الادویه) (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). تشمیر. ثاقب الحجر. کثیرالارجل. (اختیارات بدیعی). بولوبودیون. بسپایه. بسبایج. رجوع به مترادفات مذکور شود. - اضراس حُلُم (احلام، احالم) ، دندانهای خرد. (مهذب الاسماء). نواجذ. (یادداشت مؤلف). دندانهای عقل، و آنها چهار دندان باشد در انتهای دندانها پس از دندانهای آسیا و پس از بلوغ روید و آنها را نواجذ نیز گویند. (بحر الجواهر)
در وقت چاشت خورانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قربان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ذبح کردن گوسفند در چاشتگاه روز اضحی سپس از کثرت استعمال به ذبح کردن در روز اضحی گفته اندحتی اگرچه در آخر روز باشد. (از اقرب الموارد). ذبح کردن گوسفند را وقت چاشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چرانیدن گوسفند در چاشتگاه. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). چرانیدن مواشی و جز آن را در چاشتگاه. (از اقرب الموارد) ، رفق کردن. (تاج المصادر بیهقی). شتاب نکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ضح رویداً، یعنی شتاب مکن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
در وقت چاشت خورانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قربان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ذبح کردن گوسفند در چاشتگاه روز اضحی سپس از کثرت استعمال به ذبح کردن در روز اضحی گفته اندحتی اگرچه در آخر روز باشد. (از اقرب الموارد). ذبح کردن گوسفند را وقت چاشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چرانیدن گوسفند در چاشتگاه. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). چرانیدن مواشی و جز آن را در چاشتگاه. (از اقرب الموارد) ، رفق کردن. (تاج المصادر بیهقی). شتاب نکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ضح رویداً، یعنی شتاب مکن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از ’ض ح و’، در وقت چاشت در آینده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به وقت چاشت خورنده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خورنده وقت چاشت. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضحی شود
از ’ض ح و’، در وقت چاشت در آینده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به وقت چاشت خورنده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خورنده وقت چاشت. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضحی شود