جدول جو
جدول جو

معنی تضامن - جستجوی لغت در جدول جو

تضامن
ضامن یکدیگر شدن
تصویری از تضامن
تصویر تضامن
فرهنگ لغت هوشیار
تضامن
کفیل و ضامن یکدیگر شدن، در علم حقوق نوعی تعهد و شراکت مالی که هر یک از اعضا حق دریافت تمامی طلب و مسئولیت پرداخت تمامی بدهی را داشته باشد
تصویری از تضامن
تصویر تضامن
فرهنگ فارسی عمید
تضامن
((تَ مُ))
ضامن یکدیگر شدن
تصویری از تضامن
تصویر تضامن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تضامنی
تصویر تضامنی
پایندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیامن
تصویر تیامن
بطرف راست رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطامن
تصویر تطامن
آرامش پذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضاغن
تصویر تضاغن
با هم کینه ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیامن
تصویر تیامن
به سمت راست گردیدن، به طرف راست مایل شدن، انحراف به راست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضاغن
تصویر تضاغن
با هم کینه ورزیدن، کینۀ یکدیگر را در دل گرفتن، کینه جویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضافن
تصویر تضافن
((تَ فُ))
به هم یاری رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیامن
تصویر تیامن
((تَ مُ))
به طرف راست مایل شدن، سمت راست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
پایندان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
در بر گیری، در برداشتن شامل بودن در ضمن داشتن، شمول، جمع تضمنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
عهده دار غرامت، کفیل، ملتزم،
در علم حقوق کسی که می پذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد،
نوعی وسیلۀ دکمه مانند در برخی وسایل، به ویژه در نوعی چاقو
ضامن آهو: لقب امام رضا (ع)
ضامن درک: در علم حقوق کسی که بپذیرد که هرگاه عیب و نقص یا ایرادی در کالای فروخته شده پیدا شد از عهدۀ خسارت خریدار برآید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
چیزی را جزء خود درآوردن، دربرداشتن، شامل بودن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
پذیرفتار، کفیل، عهده دار غرامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
((تَ ضَ مُّ))
در برداشتن، شامل بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
((مِ))
کفیل، ضمانت کننده، به عهده گیرنده غرامت، نوعی وسیله دگمه مانند در بعضی ابزارها به ویژه چاقو، آهو لقب امام رضا (ع)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
Assuror, Guarantor, Warrantor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
гарант , поручитель
دیکشنری فارسی به روسی
Versicherer, Bürge, Garant
دیکشنری فارسی به آلمانی
гарант , гарантій , поручитель
دیکشنری فارسی به اوکراینی
gwarant, poręczyciel
دیکشنری فارسی به لهستانی
borg, garant, borgsteller
دیکشنری فارسی به هلندی
गारंटर , गारंटर , गारंटी देने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
ضامنٌ , كفيلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
보증인 , 보증인
دیکشنری فارسی به کره ای
ערב , ערב , עָרֵב
دیکشنری فارسی به عبری
担保人 , 保证人 , 担保人
دیکشنری فارسی به چینی