معنی تضافن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تضافن
تضافن
- تضافن
- با هم مدد کردن بر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تعاون بر چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تضامن
- تضامن
- کفیل و ضامن یکدیگر شدن، در علم حقوق نوعی تعهد و شراکت مالی که هر یک از اعضا حق دریافت تمامی طلب و مسئولیت پرداخت تمامی بدهی را داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تضاغن
- تضاغن
- با هم کینه ورزیدن، کینۀ یکدیگر را در دل گرفتن، کینه جویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تدافن
- تدافن
- یکدیگر را دفن کردن. (زوزنی). پنهان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکاتم قوم. (اقرب الموارد) (المنجد) : لو تکاشفتم لماتدافنتم، ای لو تکشف بعضکم لبعض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا