چیزی باستقصا بنگریستن. (زوزنی). نگریستن چیزی باستقصا. (تاج المصادر بیهقی). نظر کردن در ظاهر کار و جستجوی آن نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در کاری به خوب وجه نظر کردن و حاصل این تلاش تفحص و جستجو است. (غیاث اللغات) (آنندراج)، صفحه صفحه نگریستن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأمل کردن در چیزی و نگریستن در صفحات آن. (از اقرب الموارد)، ورقه ورقه شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هو (ای الطلق) یتصفح اذا دق صفائح بیض دقاق. (ابن بیطار)
چیزی باستقصا بنگریستن. (زوزنی). نگریستن چیزی باستقصا. (تاج المصادر بیهقی). نظر کردن در ظاهر کار و جستجوی آن نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در کاری به خوب وجه نظر کردن و حاصل این تلاش تفحص و جستجو است. (غیاث اللغات) (آنندراج)، صفحه صفحه نگریستن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأمل کردن در چیزی و نگریستن در صفحات آن. (از اقرب الموارد)، ورقه ورقه شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هو (ای الطلق) یتصفح اذا دق صفائح بیض دقاق. (ابن بیطار)
پر گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آمیختن شراب با آب. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) ، شراب از انایی به انایی بردن. (تاج المصادر بیهقی) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). شراب را یا شراب ممزوج را از خنوری به خنور دیگر کردن تا صاف گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، دست بر هم زدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). دست بر دست زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زدن دو دست بر یکدیگر چنانکه آواز برآید. (از اقرب الموارد) ، به کف دست بر دست دیگر زدن. (از اقرب الموارد) ، اشتر از چراگاهی به چراگاهی بردن. (تاج المصادر بیهقی). ستور را از چراگاه به چراگاه دیگر گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اشتر را از جای چریده به جای ناچریده بردن. (از اقرب الموارد). رفتن، گرد چیزی گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جنبانیدن باد درخت را. (آنندراج) ، بهم زدن مرغ بالهای خود را چنانکه صدا دهد. (از اقرب الموارد)
پر گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آمیختن شراب با آب. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) ، شراب از انایی به انایی بردن. (تاج المصادر بیهقی) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). شراب را یا شراب ممزوج را از خنوری به خنور دیگر کردن تا صاف گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، دست بر هم زدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). دست بر دست زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زدن دو دست بر یکدیگر چنانکه آواز برآید. (از اقرب الموارد) ، به کف دست بر دست دیگر زدن. (از اقرب الموارد) ، اشتر از چراگاهی به چراگاهی بردن. (تاج المصادر بیهقی). ستور را از چراگاه به چراگاه دیگر گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اشتر را از جای چریده به جای ناچریده بردن. (از اقرب الموارد). رفتن، گرد چیزی گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جنبانیدن باد درخت را. (آنندراج) ، بهم زدن مرغ بالهای خود را چنانکه صدا دهد. (از اقرب الموارد)
فریاد کردن زن از درد زه. (تاج المصادر بیهقی). بانگ کردن زن از درد زه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در خاک غلطیدن ستور و جز آن از مشقت و اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پهلو به پهلو شدن هر دردمند از درد. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، آمد و شد در آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گردیدن و تاب خوردن ماهی در آب. (از اقرب الموارد)
فریاد کردن زن از درد زه. (تاج المصادر بیهقی). بانگ کردن زن از درد زه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در خاک غلطیدن ستور و جز آن از مشقت و اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پهلو به پهلو شدن هر دردمند از درد. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، آمد و شد در آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گردیدن و تاب خوردن ماهی در آب. (از اقرب الموارد)
پناه آوردن بکسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پنهان گردیدن در پس چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان گردیدن وحشی در پس پشته و نظایر آن از ترس سگ و جز آن. (از اقرب الموارد)
پناه آوردن بکسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پنهان گردیدن در پس چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان گردیدن وحشی در پس پشته و نظایر آن از ترس سگ و جز آن. (از اقرب الموارد)
ناقه ای که بر گردد بر شکم. (آنندراج) (از منتهی الارب). شتری که از این پهلو به آن پهلو برگردد. (ناظم الاطباء) ، متردد و دودله، کسی که دوچار می شود و روبرو می گردد و مقابل می شود و متعرض میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تصفق شود
ناقه ای که بر گردد بر شکم. (آنندراج) (از منتهی الارب). شتری که از این پهلو به آن پهلو برگردد. (ناظم الاطباء) ، متردد و دودله، کسی که دوچار می شود و روبرو می گردد و مقابل می شود و متعرض میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تصفق شود