- تشکک
- شک کردن گمانش دو دلی گمان کردن بشک افتادن
معنی تشکک - جستجوی لغت در جدول جو
- تشکک
- به شک افتادن، شک کردن
- تشکک ((تَ شَ کُّ))
- به شک افتادن، گمان کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گمان برنده دو دل گشته گمان کننده شک کننده جمع متشککین
سپاسگزاری، سپاسمندی، سپاس
صورت کردن آنرا، تصویر چیزی، صورت دادن گماناندن در گمان انداختن -1 در شک انداختندر گمان افکندن، شک آوردن، شک شبهه، جمع تشکیکات
گله کردن از کسی
صورت گرفتن چیزی
سپاس گزاری کردن
آنچه دربارۀ آن شک شده
شکر کردن، سپاسگزاری کردن
در شک وگمان انداختن، شک آوردن
شکایت کردن، شکوه داشتن، گله کردن
استخوانی مدور و متحرک که در سر زانو قرار دارد
شکل پیدا کردن، صورت پذیرفتن، به صورتی درآمدن، خوب صورت شدن
قسمتی از جمجمه در پیش سر که در کودکی نرم است، یافوخ، جاندانه
استخوان روی مفصل زانو
شک کرده گمان انگیز شک انگیز شک برنده گماندار مصغر مشک، مشک زمین: گرچه مشکک بود بسی خوشبوی فرق از او تا بمشک بسیار است. آنچه که درباره آن شک شده، عبارت از کلیی است که حصول و صدق آن در بعضی افراد بتشکیک باشد و اختلاف دربعضی افراد به اقدمیت و اولویت و غیره باشد، شک کننده درگمان افتاده
((تَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
تشت کوچک، قطعه کوچک و فلزی که لبه آن برگشته و دندانه دار است و به عنوان در روی شیشه محتوی نوشابه و مایعات دیگر قرار می گیرد
شک کننده
قطعه ای فلزی و کوچک، با لبه های دندانه دار که روی بطری های محتوی مایعات قرار می دهند، تشت کوچک
Thanks
спасибо
Danke
dzięki
obrigado