- تشعث
- کم خوری کم خوراکی، ستدن ستاندن
معنی تشعث - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراکنده پریشان متفرق
پراکنده، پریشان
ژولیده موی
دور کردن، غذا کم خوردن
فروزش
موی موی شدن (موی شعر)
شاخه شاخه شدن
بلک آگست نشل چنگ در زدن بچیزی در آویختن به، وسیله قرار دادن کسی را یا چیزی را دست آویزساختن، آویختگی چنگ زنی، جمع تشبثات
روان شدن
تشعیث، متفرق، پراکنده
شعبه شعبه شدن، شاخه شاخه شدن، پراکنده گشتن، متفرق شدن
دست انداختن به چیزی برای وسیله قرار دادن آن، دستاویز کردن، چنگ زدن، درآویختن به چیزی
متفرق پراکنده، ژولیده شده آشفته گردانیده، مفعولن چون از فاعلاتن خیزد آنرا مشعث خوانند
((مُ شَ عَّ))
فرهنگ فارسی معین
پراکنده، ژولیده شده، آشفته گردانیده، در علم عروض «مفعولن» چون از «فاعلاتن» خیزد، آن را مشعث خوانند
در علم عروض حذف یکی از دو متحرک در وتد مجموع چنان که از فاعلاتن، فاعاتن یا فالاتن بماند و مفعولن به جایش بگذارند و آن را مشعث گویند، پراکنده کردن، پراکنده کردن چیزی، دور کردن، غذا کم خوردن
پراکنده در هم ژولیده، پراکندگی در کار، ژولیده موی شدن ژولیده موی
پراکندگی کار و خلل در آن
ندانمکار سر گشته پریشان حواس متشعث رای: ... کافراش المبثوث متشعث خاطر و متشعث رای گشت
پریشاندل پریشان حواس متشعث رای: ... کافراش المبثوث متشعث خاطر و متشعث رای گشت