در بدیع نوعی تسمیط که در آن، هر یک از مصراع های بیت دو قسمت شده و در هر قسمت قافیه ای آورده می شود، برای مثال مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم / تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی (سعدی۲ - ۵۹۷)، دو نیمه کردن، دو قسمت کردن چیزی، مالی را با کسی دو نیمه کردن
در بدیع نوعی تسمیط که در آن، هر یک از مصراع های بیت دو قسمت شده و در هر قسمت قافیه ای آورده می شود، برای مِثال مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم / تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی (سعدی۲ - ۵۹۷)، دو نیمه کردن، دو قسمت کردن چیزی، مالی را با کسی دو نیمه کردن
کوتاهی کردن، در کاری کوتاهی، سستی و خطا کردن، گناه، در فقه گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج می شود، کوتاه کردن
کوتاهی کردن، در کاری کوتاهی، سستی و خطا کردن، گناه، در فقه گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج می شود، کوتاه کردن
اندازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با شبر سنجیدن. (از متن اللغه). تقدیر کردن چیزی. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، بزرگ داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بزرگ داشتن قدر کسی و نزدیک گردانیدن او را. (از متن اللغه)
اندازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با شَبر سنجیدن. (از متن اللغه). تقدیر کردن چیزی. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، بزرگ داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بزرگ داشتن قدر کسی و نزدیک گردانیدن او را. (از متن اللغه)
منقش کردن به درختان. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نقش کردن به صورت درخت و از اینجا است جامۀ مشجر. (آنندراج) ، درخت شدن گیاه. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زراعت درخت کردن مکانی را و این مستحدث است. (از المنجد) ، بالای شاخ نهادن خوشۀ خرمابن را تا شکسته نگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
منقش کردن به درختان. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نقش کردن به صورت درخت و از اینجا است جامۀ مشجر. (آنندراج) ، درخت شدن گیاه. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زراعت درخت کردن مکانی را و این مستحدث است. (از المنجد) ، بالای شاخ نهادن خوشۀ خرمابن را تا شکسته نگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
گلیم از پشت ستور برگرفتن از جهت رحاله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). جل از پشت ستور برگرفتن جهت گذاشتن زین و پالان. (ناظم الاطباء) ، خوشۀ خرما و مانند آن را بر شاخ نهادن تا شکسته نگردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
گلیم از پشت ستور برگرفتن از جهت رحاله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). جل از پشت ستور برگرفتن جهت گذاشتن زین و پالان. (ناظم الاطباء) ، خوشۀ خرما و مانند آن را بر شاخ نهادن تا شکسته نگردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
باریک میان گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). باریک میان کردن. (زوزنی) ، باریک کردن. (اقرب الموارد) ، قرار دادن کمر برای چیزی: کشح ٌ مخصّر. رجل مخصّرالقدمین، ای قدمه تمس الارض من مقدمها و عقبها و یخوّی ̍ اخمصها مع دقه فیه و... (از اقرب الموارد). و رجوع به مخصّر شود
باریک میان گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). باریک میان کردن. (زوزنی) ، باریک کردن. (اقرب الموارد) ، قرار دادن کمر برای چیزی: کشح ٌ مُخَصَّر. رجل مُخَصَّرالقدمین، ای قدمه تمس الارض من مقدمها و عقبها و یُخَوّی ̍ اخمصها مع دقه فیه و... (از اقرب الموارد). و رجوع به مُخَصَّر شود
در عصر آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به جوانی رسیدن و رسیده گردیدن دختر و در حیض درآمدن و نزدیک بیست سالگی رسیدن آن و بچه آوردن. یا حبس کرده شدن دختر وقت حیض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بالغ شدن جوانی زن یا بالغ شدن وی یا گذشتن بیست سالگی و یا زاییدن او. (از اقرب الموارد) ، غلاف خوشه برآوردن کشت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
در عصر آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به جوانی رسیدن و رسیده گردیدن دختر و در حیض درآمدن و نزدیک بیست سالگی رسیدن آن و بچه آوردن. یا حبس کرده شدن دختر وقت حیض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بالغ شدن جوانی زن یا بالغ شدن وی یا گذشتن بیست سالگی و یا زاییدن او. (از اقرب الموارد) ، غلاف خوشه برآوردن کشت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)