اول پادشاهان، 17:1، منسوب به تشبه و آن قریه ای بود که ایلیای تشبی در آنجا تولد یافت و بعید نیست که همان استیب یالستیت حالیه باشد که بمسافت 12 میل به جنوب دریای جلیل، و 10 میل به شرقی اردن، در وادی که در میان تلهای جلعاد می باشد واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
اول پادشاهان، 17:1، منسوب به تشبه و آن قریه ای بود که ایلیای تشبی در آنجا تولد یافت و بعید نیست که همان استیب یالستیت حالیه باشد که بمسافت 12 میل به جنوب دریای جلیل، و 10 میل به شرقی اردن، در وادی که در میان تلهای جلعاد می باشد واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
زمستان جای مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). زمستان کردن. (زوزنی). به جایی در زمستان اقامت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اقامت کردن در شهر ایام سرما. (از متن اللغه) (از المنجد) ، در زمستان دامنۀ کوه راچراگاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به شتا شود
زمستان جای مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). زمستان کردن. (زوزنی). به جایی در زمستان اقامت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اقامت کردن در شهر ایام سرما. (از متن اللغه) (از المنجد) ، در زمستان دامنۀ کوه راچراگاه کردن. (از متن اللغه). و رجوع به شتا شود
راندن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طرد کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تشحذنی فلان و ترعفنی، ای طردنی و عنانی. (اقرب الموارد) ، الحاح کردن کسی را در سؤال. (از متن اللغه) (از المنجد)
راندن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طرد کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تشحذنی فلان و ترعفنی، ای طردنی و عنانی. (اقرب الموارد) ، الحاح کردن کسی را در سؤال. (از متن اللغه) (از المنجد)
جدّ و درستی است که در مقابل هزل و بازی باشد. (شرح قاموس). جدّ و حمیت، در اصل وشحه بوده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ننگ و عار داشتن و اصل آن وشحه است... (شرح قاموس) ، بددلی و ترس است. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترس و بیم. (از ذیل اقرب الموارد) ، خشمناک شدن و پلیدنفس شدن و حریص بودن است. مثل تشح به تحریک در همه اینها که گذشت. (شرح قاموس). خبث نفس و حرص، آزاری است که در پایهای شتر عارض شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشح شود
جدّ و درستی است که در مقابل هزل و بازی باشد. (شرح قاموس). جدّ و حمیت، در اصل وشحه بوده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ننگ و عار داشتن و اصل آن وشحه است... (شرح قاموس) ، بددلی و ترس است. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترس و بیم. (از ذیل اقرب الموارد) ، خشمناک شدن و پلیدنفس شدن و حریص بودن است. مثل تشح به تحریک در همه اینها که گذشت. (شرح قاموس). خبث نفس و حرص، آزاری است که در پایهای شتر عارض شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشح شود
تیز کردن کارد را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیز کردن کارد و شمشیر و جز آن. (آنندراج) (غیاث اللغات). تیز کردن. جلا دادن: نه از تأمل اشارات و تجارب این کتاب خاطر انور قاهری را تشحیذی صورت بندد و نه از مطالعۀ این عبارات، الفاظ درافشان شاهنشاهی را مددی تواند بود. (کلیله و دمنه). و به تعصب و هواداری به فراخان برخاستند و در تصویب رای و تشحیذ عزم او سعی میکردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 113)
تیز کردن کارد را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیز کردن کارد و شمشیر و جز آن. (آنندراج) (غیاث اللغات). تیز کردن. جلا دادن: نه از تأمل اشارات و تجارب این کتاب خاطر انور قاهری را تشحیذی صورت بندد و نه از مطالعۀ این عبارات، الفاظ درافشان شاهنشاهی را مددی تواند بود. (کلیله و دمنه). و به تعصب و هواداری به فراخان برخاستند و در تصویب رای و تشحیذ عزم او سعی میکردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 113)