- تسو
- ساعت
معنی تسو - جستجوی لغت در جدول جو
- تسو
- وزنی است معادل وزن چهار جو، یک بخش از 24 بخش شبانروز یک ساعت، یک حصه از 24 حصه چوب گز خیاطان، یک حصه از 24 حصه سیر بقالان (در قدیم)
- تسو
- یک قسمت از ۲۴ قسمت شبانه روز، یک ساعت، یک قسمت از ۲۴ قسمت چوب گز بزازان، یک قسمت کوچک از چیزی
- تسو ((تَ))
- وزنی است برابر وزن چهار جو، یک بخش از 24 بخش شبانه روز، که یک ساعت باشد، یک بخش کوچک از هر چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساعت
برابرشدن
بازار جستن بازار جست
زن کردن سیاه شدن
در گل افتادن در لای فرو رفتن
وزنی است معادل وزن چهار جو، یک بخش از 24 بخش شبانروز یک ساعت، یک حصه از 24 حصه چوب گز خیاطان، یک حصه از 24 حصه سیر بقالان (در قدیم)
بازار جستن و خرید و فروش کردن، بازارگرمی کردن
برابر کردن مساوی ساختن
برابرکردن بدهکار و بستانکار
برابر کردن، مساوی کردن
جمع تسویل
بیاراستن
مماطله کردن
دستنبد پوشیدن
جمع تسوید
مهتر کردن، سیاه کردن
برابر کردن مساوی ساختن یکسان کردن
سیاه کردن، کنایه از نوشتن
عطا کردن، روا داشتن، روا کردن
وعدۀ امروزو فردا دادن، مماطله کردن، اختیار تام دادن در کاری به کسی که هرچه بخواهد بکند
مساوی کردن، برابر کردن، یکسان کردن، هم سطح کردن
آراستن چیزی برای گمراه ساختن و فریب دادن، اغوا کردن، به گمراهی افکندن
حساب قرض و طلب خود را با دیگری روشن ساختن و پاک کردن، پرداختن یا گرفتن بدهی، تصفیه حساب
Settlement
урегулирование