- تسلخ
- پوسته پوسته شدن
معنی تسلخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دل آرامی
چیرگی، چیره دستی، چیره شدن
ناپخته، پیسی گرفته، فرومایه
کشتارگاه
لغزیدن
در گل افتادن در لای فرو رفتن
پارسی تازی گشته تشلیخ جانماز سجاده
دلخوش، آسوده، خشنود
پذیرفتن
وام گرفتن
دست یافتن
سلاح پوشیدن
بشسیار نوشی
سوکجامه پوشیدن
آسایش و اطمینان و خشنودی و شادکامی
تکبر، بزرگ منشی کردن
تشلیخ، سجاده، جانماز
پذیرفتن، چیزی را دریافت کردن، اسلام آوردن
مسلط شدن، چیره شدن، دست یافتن بر کسی یا چیزی
خرسندی یافتن، آرام یافتن از اندوه، خرسند و بی غم شدن، بی غمی، بی اندوهی
تسلی دادن: دلجویی کردن از شخص عزادار و ماتم زده و غم واندوه او را تخفیف دادن
تسلی دادن: دلجویی کردن از شخص عزادار و ماتم زده و غم واندوه او را تخفیف دادن
جائی که در آن گوسفند را پوست میکنند، کشتارگاه، سلاخ خانه
قتل گاه، کشتارگاه
Consolation
утешение
Trost
розрада
pocieszenie
consolo
consolazione
consuelo