جدول جو
جدول جو

معنی تسلم

تسلم
پذیرفتن، چیزی را دریافت کردن، اسلام آوردن
تصویری از تسلم
تصویر تسلم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تسلم

تسلم

تسلم
کلمه ای است که همیشه مضاف ’ذی’ واقع شود و معنی آن ’به سلامت’ می باشد، یقال اذهب بذی تسلم اذهبا بذی تسلمان و اذهبوا بذی تسلمون، یعنی بروید به سلامت. و لا بذی تسلم ماکان کذا و کذا و در مثنی لا بذی تسلمان و در جمع لا بذی تسلمون و در مؤنث لا بذی تسلمین و در جمع لا بذی تسلمن ای لا واﷲ الذی یسلمت ما کان کذا و کذا و سلامتک ماکان کذا. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تسلم

تسلم
فاپذیرفتن. (تاج المصادر بیهقی). پذیرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فاستدن. (زوزنی). گرفتن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، اسلام آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن در اسلام. (از متن اللغه). اسلام آوردن و مسلمان شدن: تسلم فلان، اسلم یقال کان ’وثنیاً ثم تَسَلَّم’، ای صار مسلماً کما یقال کان بدویاً فتحضر. (از اقرب الموارد). مسلمان شدن. (از المنجد) ، راه سپردن و خطا ناکردن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تسلم الطریق، اذا رکبه ُ و لم یخطی ٔ. (منتهی الارب) ، تبری کردن. (از المنجد). دور بودن از کسی چنانکه رابطۀ خیر و شری میان آنان نباشد: تسلم منه ُ تبراء لا خیر بینهما و لا شر. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

مسلم

مسلم
پیرو دین اسلام، مسلمان، نام پسر عقیل و برادرزاده علی (ع)، فرستاده امام حسین به سوی کوفیان
مسلم
فرهنگ نامهای ایرانی