کار واپس افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). تأخیر کردن و درنگ انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). در تأخیر انداختن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، باربار سوف افعل گفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : سوفت الرجل، اذا قلت له مره بعد اخری سوف افعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وعده های فریب دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). امروز وفردا کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : فارغ از مرگ و ایمن از تخویف جرم حالی و، توبه در تسویف. سنایی. تمامت آنچ اشارت رفت بی تعویق و تسویف بدو دهند. (جهانگشای جوینی). باز اندیشۀ تعویق و تسویف وانتظار. وقوع... با معاذیر ایلچیان را بازگردانید. (جهانگشای جوینی) ، مالک کار خود گردانیدن کسی را و حاکم گردانیدن او را در آن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
کار واپس افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). تأخیر کردن و درنگ انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). در تأخیر انداختن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، باربار سوف افعل گفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : سوفت الرجل، اذا قلت له ُ مره بعد اخری سوف افعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وعده های فریب دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). امروز وفردا کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : فارغ از مرگ و ایمن از تخویف جرم حالی و، توبه در تسویف. سنایی. تمامت آنچ اشارت رفت بی تعویق و تسویف بدو دهند. (جهانگشای جوینی). باز اندیشۀ تعویق و تسویف وانتظار. وقوع... با معاذیر ایلچیان را بازگردانید. (جهانگشای جوینی) ، مالک کار خود گردانیدن کسی را و حاکم گردانیدن او را در آن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. (آنندراج). نرخ. (ناظم الاطباء) : بازگشت و گفت هفتم از رجب گفت در ری چیست تسعیر ای عجب. مولوی. ... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان به طرح داده بود. (مجالس سعدی). گر ز باران می شود تسعیر نازل از چه رو شد ز اشکم حسن گندمگون جانان قیمتی. (از آنندراج). ، تقویم و تعیین نرخ و ارزش و بهاء و قیمت. (ناظم الاطباء). قیمت نهادن و نرخ معین کردن. (فرهنگ نظام) : هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که بمهر ناظر رسد ابتیاع شود. (تذکرهالملوک چ 2 ص 31) و رجوع به همین کتاب ص 47 و 50 شود، خراج. (ناظم الاطباء)
فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. (آنندراج). نرخ. (ناظم الاطباء) : بازگشت و گفت هفتم از رجب گفت در ری چیست تسعیر ای عجب. مولوی. ... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان به طرح داده بود. (مجالس سعدی). گر ز باران می شود تسعیر نازل از چه رو شد ز اشکم حسن گندمگون جانان قیمتی. (از آنندراج). ، تقویم و تعیین نرخ و ارزش و بهاء و قیمت. (ناظم الاطباء). قیمت نهادن و نرخ معین کردن. (فرهنگ نظام) : هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که بمهر ناظر رسد ابتیاع شود. (تذکرهالملوک چ 2 ص 31) و رجوع به همین کتاب ص 47 و 50 شود، خراج. (ناظم الاطباء)
نود. (ناظم الاطباء). تسعون، مجازاً است. در تداول هجاگویان دبر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ز تسعین خرخمخانه سازم خمرۀ مرهم بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم. سوزنی. از در تسعین به جایگاه حجامت. سوزنی. چو من بختم برخاست او به قصد قصاص خیار بر در تسعین من نهاد و فشار. مختاری
نود. (ناظم الاطباء). تسعون، مجازاً اِست. در تداول هجاگویان دُبُر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ز تسعین خرخمخانه سازم خمرۀ مرهم بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم. سوزنی. از در تسعین به جایگاه حجامت. سوزنی. چو من بختم برخاست او به قصد قصاص خیار بر در تسعین من نهاد و فشار. مختاری