جدول جو
جدول جو

معنی تسعیف - جستجوی لغت در جدول جو

تسعیف
(اِ غِ)
آمیختن مشک و مانند آن به خوشبویهای دیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسعیر
تصویر تسعیر
نرخ گذاشتن، بها و ارزش چیزی را معین کردن، برای جنسی نرخ تعیین کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسویف
تصویر تسویف
وعدۀ امروزو فردا دادن، مماطله کردن، اختیار تام دادن در کاری به کسی که هرچه بخواهد بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسقیف
تصویر تسقیف
برای خانه سقف ساختن، کسی را اسقف گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضعیف
تصویر تضعیف
ضعیف کردن، سست و ناتوان کردن، دوبرابر کردن، دوچندان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسعین
تصویر تسعین
نود، عدد ۹۰
فرهنگ فارسی عمید
(اِ غِ)
نرخ نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قرار دادن نرخ برای چیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آتش نیک افروختن. (تاج المصادر بیهقی). آتش افروختن. (دهار) (آنندراج) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). برافروختن آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برانگیختن حرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برانگیختن جنگ. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، متفق شدن گروه بر نرخی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تعمیم یافتن شر در قومی. (از متن اللغه) : سعرالقوم شراً، عمهم به. قال الجوهری: و لایقال اسعرهم. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
خانه سقف کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). خانه پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سقف کردن خانه را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سقف گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به اسقف و تسقف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگر شمشیر زدن. (زوزنی). با هم شمشیر زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تضارب با شمشیر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ضِ)
پرده فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فروگذاشتن پرده را بر خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
کار واپس افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). تأخیر کردن و درنگ انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). در تأخیر انداختن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، باربار سوف افعل گفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : سوفت الرجل، اذا قلت له مره بعد اخری سوف افعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وعده های فریب دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). امروز وفردا کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
فارغ از مرگ و ایمن از تخویف
جرم حالی و، توبه در تسویف.
سنایی.
تمامت آنچ اشارت رفت بی تعویق و تسویف بدو دهند. (جهانگشای جوینی). باز اندیشۀ تعویق و تسویف وانتظار. وقوع... با معاذیر ایلچیان را بازگردانید. (جهانگشای جوینی) ، مالک کار خود گردانیدن کسی را و حاکم گردانیدن او را در آن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
پیش فرستادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نهاری دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ناشتاشکن دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، ناشتا شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناشتایی خوردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مهیا کردن ناشتایی کسی را. (از اقرب الموارد) ، بها پیش دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قرض دادن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
مانده گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خون انداختن. به رعاف آوردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
هلاک کردن. (غیاث االغات نقل از صراح) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ ظِ)
لاغر کردن گرسنگی کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، سبک کردن چیزی را. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. (آنندراج). نرخ. (ناظم الاطباء) :
بازگشت و گفت هفتم از رجب
گفت در ری چیست تسعیر ای عجب.
مولوی.
... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان به طرح داده بود. (مجالس سعدی).
گر ز باران می شود تسعیر نازل از چه رو
شد ز اشکم حسن گندمگون جانان قیمتی.
(از آنندراج).
، تقویم و تعیین نرخ و ارزش و بهاء و قیمت. (ناظم الاطباء). قیمت نهادن و نرخ معین کردن. (فرهنگ نظام) : هر ماه قیمت آن از قرار تسعیر صاحب نسق و محتسب الممالک و ریش سفیدان صنف که بمهر ناظر رسد ابتیاع شود. (تذکرهالملوک چ 2 ص 31) و رجوع به همین کتاب ص 47 و 50 شود، خراج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نود. (ناظم الاطباء). تسعون، مجازاً است. در تداول هجاگویان دبر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز تسعین خرخمخانه سازم خمرۀ مرهم
بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم.
سوزنی.
از در تسعین به جایگاه حجامت.
سوزنی.
چو من بختم برخاست او به قصد قصاص
خیار بر در تسعین من نهاد و فشار.
مختاری
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسقیف
تصویر تسقیف
سقف کردن خانه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعسیف
تصویر تعسیف
مانده گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضعیف
تصویر تضعیف
سست و ناتوان پنداشتن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیف
تصویر تسلیف
ناشتا شکستن، بها پیش دادن ارموناندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسویف
تصویر تسویف
مماطله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزعیف
تصویر تزعیف
هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعیر
تصویر تسعیر
نرخ نهادن، آتش افروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعین
تصویر تسعین
نود (90)، نود (90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضعیف
تصویر تضعیف
((تَ))
دو برابر کردن، ضعیف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسعیر
تصویر تسعیر
((تَ))
نرخ گذاشتن برای چیزی، بها تعیین کردن، تبدیل ارز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسعین
تصویر تسعین
((تِ))
نود (90)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسویف
تصویر تسویف
((تَ))
تأخیر کردن، درنگ کردن، کار را به فردا گذاشتن، وعده های دروغ دادن
فرهنگ فارسی معین
نرخ بندی، نرخ گزاری، تبدیل ارز، قیمت گزاری، تعیین بها کردن، قیمت گذاشتن، نرخ گذاشتن، ارزیابی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناتوان سازی، ناتوان کردن، ضعیف کردن، دوبرابرسازی، مضاعف سازی، دوبرابر کردن، مضاعف کردن
متضاد: تحکیم، تشیید
فرهنگ واژه مترادف متضاد